فاش

فاش

هنر و سینما , شعر و ترانه , نقد و تحلیل , وب نوشتهای محمد احمدزاده
فاش

فاش

هنر و سینما , شعر و ترانه , نقد و تحلیل , وب نوشتهای محمد احمدزاده

شما را به خدا آقا را میکس نکنید !

شما را به خدا آقا را میکس نکنید !

پیشنهادات یک مخاطب برای انعکاس اندیشه های امام خامنه ای در صدا و سیما . ۳

.

اخبار شروع می شود ، آن طور که از تیتر ها بر می آید آقا امروز دیدار داشته است ، مجری شروع می کند یک ریز حرف زدن ... باید عادت داشته باشیم چهل دقیقه صدای یکنواختش را تحمل کنیم و بعد تازه هنگام تماشای اصطلاحا مشروح دیدار ، به عبارات سانسور شده ی آقا پی ببریم . فردا ... پس فردا ... نه دیگر خبری از آقا نیست ... می رود تا دیداری باشد ، سخنرانی ، سالگردی ، تا باز نام آقا به میان بیاید ... و این همه ی آنچیزی است که صدا و سیما از امام خامنه ای تحویلت می دهد . وقتی که دیگر سردرد می شوی از این همه نگاه سازمانی و مناسبتی ، مینشینی پای سیستم به تشریح دردهایت...  

.

همه چیز از جزئیات ظاهرا بی اهمیت شروع می شود ، چرا باید نام حضرت آقا در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران "مقام معظم رهبری" باشد ؟ آغاز مشکل همینجاست . وقتی شخصیت عظیمی را که دوست و دشمن بر کاریزمای همه جانبه ی آن اتفاق نظر دارند تا اندازه ی یک مقام حکومتی پایین می آوریم و از بعد سازمانی به آن می نگریم ناخواسته همین نگاه بوروکراتیک را به ذهن مخاطب منتقل میکنیم ، انگار احترام ما به آقا باید به خاطر مقام حکومتی او باشد ( مثل آن احترام های اجباری که به افراد مختلف در منسب های مختلف میگذاریم )  در حالی که شخصیت ایشان فرسنگها از این برداشت ها فاصله دارد ... وقتی کسی مفهومی ایدولوژیک دارد و قلمرو حکومت او بر قلب و جان مخاطبین است انصاف نیست با واژه ای جز "امام" خطاب قرار گیرد حال آنکه مساله ولایت فقیه فراتر از مباحث دولتی ریشه در عقاید و اندیشه های مردم دارد .  

.  

این عدم شناخت از ابتدایی ترین مسائل آغاز می شود و تا جایی پیش می رود که تا همین امروز حتی یک برنامه ( ی حداقل گفتگو محور ) به صورت تخصصی به تبیین و تفسیر راهنمایی ها و به تعبیر حقیر راه سازی های حضرت آقا اختصاص ندارد و نداشته است ! آیا واقعا ضروری به نظر نمی رسد ؟ این که به صورت موضوعی یا تاریخی بیانات و اوامر آقا با حضور بزرگانی همچون استاد رحیم پور نقد و تحلیل شود تا چند و چون کار برای همگان روشن شود و البته در بخش های مختلف فرهنگی و اجرایی اثر گذار باشد ؟ به عنوان مثال آقا مدتها قبل از انتخابات 88 فرمودند مراقب صحنه آرایی دشمنان باشید ، شاید اگر آن موقع مواضع آقا تبیین می شدند و از یک خبر شبانه فراتر می رفتند می شد تاثیر آن را در بصیرت افزایی جامعه دید .    

.

سعید قاسمی در دیدار با امام خامنه ای گفت : آقا جان متاسفانه داریم کاری را که با اوامر امام روح الله کردیم ، در قبال اندیشه های شما انجام می دهیم . و مگر غیر از این است ؟ این جملات را بخوانید : 

درست است که در غرب ، موسیقی رقص و لهو و سایر موسیقی های منحط وجود دارد ، اما در همان نقطه از جهان از دیر باز موسیقی های آموزنده و معنادار هم بوده است ، موسیقی ای که برای گوش سپردن به آن ، انسان عارف واقف خردمند ، می تواند بلیط تهیه کند،در سالن اجرای کنسرت بنشیند و ساعتی از آن لذت ببرد .۲  

.

حالا ما اگر نام حضرت آقا را پای این عبارات نبینیم باور نمیکنیم ، از این دست فراوانند اندیشه هایی که روز به روز از ایشان به بایگانی سپرده می شوند ، و ما هنوز نمیدانیم این مرد به چه چیزی فکر میکند ...   

.

ای کاش آن روز که ایشان با اطمینان عجیبی خبر از سرایت بیداری ملت های عرب به اروپا و آمریکا دادند ، آقایان یک میز میگذاشتند ، می نشستند می گفتند چرا ؟ یا دوستان مستند جمع می شدند می رفتند اروپا و منطقی تر از گزارشهای پروپاگاندای معمول به تحلیل مساله می پرداختند ... این اتفاقات مثل هزاران مورد دیگر نیافتادند تا امروز ببینیم شهر های آمریکا و اروپا یکی پس از دیگری صحنه شدید ترین اعتراضات به حاکمیت سرمایه داری  می شوند و جالب اینجاست هنوز کاری درخور توجه انجام نمی شود !  

.

متاسفانه هر گاه بحث از رهبری می شود یک فضای الکی مقدس حاکم می شود که ابدا مورد علاقه ی ایشان نیست ، حضرت آقا بارها بر کرسی های آزاد اندیشی اصرار داشته اند ولی متاسفانه این فضای نقد باب میل برخی مسئولین ترسو نیست ! وقتی شبهای تابستان به جای "دیروز امروز فردا" ها گزارش جشنهای کیش (که فقط و فقط کاربرد مصرف گرایی و تجاری داشت ) پخش میکنیم باید تردید کنیم دنبال چه چیزی هستیم ؟ آقایان صدا سیما قرص و محکم پشت امثال "نود" ایستاده اند اما به راحتی دیروز امروز فردا را ( که در جهت ایجاد گفتمان انقلاب که از توصیه های اکید حضرت آقاست ) به بایگانی می سپارند ..  

جایی از حاج آقای پناهیان شنیدم : " آنقدر موضع دفاعی و منفعلانه به خود گرفته ایم که امروز باید مطرح کنیم چرا حجاب ؟ در حالی که باید آنقدر کار میکردیم تا امروز همه بپرسند چرا بی حجابی ؟ " اینجا هم آنقدر گفتن از ولایت مطلقه ی فقیه را به حاشیه رانده ایم و یا به سبک قرون وسطایی به عنوان یک پیش فرض بدون منطق و غیر قابل فکر مطرح کرده ایم که باید سعی در اثبات آن داشته باشیم !   

.

جوانی که چیزی از ساده زیستی و زندگی علی گونه ی حضرت آقا ندیده است ، در مقابل این خلاء و البته سیاه نمایی های سفارشی بی بی سی چه می تواند بگوید ؟ در کدام سریال جذاب ، سراغ زندگی و سرگذشت شخصیت های اول انقلاب رفتیم ؟ اصلا تاریخ صدر انقلاب اسلامی کجای تولیدات نمایشی صدا و سیماست ؟ همیشه آثار انقلابی ( که معمولا هم مستند یا خبری هستند ) در حاشیه بوده اند و به جای آن امثال دلنوازان در بهترین ساعات پخش یکه تازی کرده اند ، آنجا که ران هاوارد ( در فیلم فرشتگان و شیاطین ) به قلب کلیسای واتیکان می رود و با حرفه ای ترین ابزار ، از پاکی کلیسا دم می زند ، ما هنوز در فیلم هایمان خجالت میکشیم به نام آقا اشاره کنیم !  

.

مادر یکی از شهدای مسیحی پس از دیدار با آقا گفت من امروز علی(ع) را دیدم . بازسازی همین اتفاق ساده که هزاران مورد از آن در زندگی شخصی حضرت آقا وجود دارد بهتر از صد ها گزارش یک سویه ی سیاسی تاثیر گذار است اما انگار هدف در گفتن از امام خامنه ای اثرگذاری نه بلکه رفع تکلیف است . 

.

حتی آنقدر به جذابیت بخش های خبری هم فکر نمیکنیم ؛ هر مخاطبی در مقابل هر متن چهل دقیقه ای خسته می شود اصلا چه نیاز است همه ی بیانات آقا توسط مجری خوانده شود ؟ بریده ی کوتاهی از بیانات با صدای خود آقا جذابیت بیشتری خواهد داشت اگر زحمت بکشیم بلافاصله در برنامه ای به تبیین گفته های ایشان بپردازیم . پخش مشروح دیدار ها هم که آدم را دق مرگ می کند ... فکر کنید آقا به میان جمعیت آمده است درست جایی که می توانی عشق را در نگاه اطرافیان و اظهاراتشان ببینی تصویر کات می شود ... حتی اجازه نداری دانشجویان آلمانی را که در اجلاس بین المللی به دست بوسی امام خود آمده اند ، ببینی ، چرا ؟ چون باید برویم از تبلیغات پوشک و پفک نمکی بهره مند شویم ...   

.

از آوینی بزرگ نقل می کنند به فیلم برداران روایت فتح می گفت : نمیخواهد لحظه ی شلیک موشک را بگیرید همین تصویر لبخند بسیجیان کافی است . فلسفه ی این هم در تاثیر نفس است ، این آقای ما تاثیر نفس دارد . تاثیر نفسی که هزاران ارباب حلقه های هالیوود به اثر گذاری آن نمی رسد ... شما را به خدا بگذارید پچ پچ های آقا توی گوش جانبازان را بشنویم ... شما را به خدا آقا را میکس نکنید . 

.

 دلم نیامد پایان کلام جملاتی از شهید آوینی بزرگ خطاب به امام خامنه ای نباشد .

( عزیز ما ای وصی امام عشق ! آنان که معنای "ولایت" را نمی دانند در کار ما سخت در مانده اند ، اما شما خوب میدانید که سر چشمه ی این تسلیم و اطاعت و محبت در کجاست . خودتان خوب میدانید که چقدر شما را دوست میداریم و چقدر دلمان می خواست آن روز که به دیدارتان آمدیم سر در بغل شما پنهان کنیم و سخت بگرییم . ما طلعت آن نگاه ازلی را در نگاه شما باز یافتیم . لبخند شما شفقت صبح را داشت و شب انزوای ما را شکست . سر ما و قدمتان ، که وصی امام عشق هستید و نایب امام زمان (ع) . ) ۱

.................................................. 

پی نوشت :

۱‌: مربوط به دیدار دیدار هنرمندان حوزه ی هنری با امام خامنه ای در آبان ماه 68, چاپ شده در ماهنامه سوره شماره ی آذر ماه 1368 

۲‌:بیانات امام خامنه ای در بازدید از صدا و سیما و سخنرانی در جمع اهالی موسیقی 9/5/75 

3:این مطلب را خیلی قبل تر ها نوشته بودم ... آن قدر این روز ها کیفور شدم از تماشای آقا و انصافا پوشش خوب رسانه ی ملی , زبان گفتنم باز شد ...    

 

 

اللهم احفظ امامنا الخامنه ای 

بی دار 

باشد به خیر انشاءالله

دعوت میکنم به لذت ملاقات با یک جالب !

 دعوت میکنم به لذت ملاقات با یک جالب !

روزگاری در شهری غریب مانده بودم با یک تئاتر نیمه کاره

و قولی برای اجرا که باید عملی می شد

بازیگر خوب نداشتم

در بحبوحه ی مشکلات شخصی اش آمد ... متن را عوض کرد ...  

یک هفته بعد رفتیم روی سن اجرا کردیم !

او تنها کسی بود که مطمئن بودم یک هفته تمرین هم برایش زیاد بود ... و است .

از بچگی با هم بزرگ شدیم

تابستان ها بیکار که می شدیم می رفتیم سراغ مساجد و مراکز فرهنگی و هنری ،  

می گفتیم سلام تئاتر نمی خواهید ؟

حالا هم که ظاهرا بزرگ شده ایم ... وقتی توی خانه اش مقابلم می نشیند و

 سه تار می زند

تمام تجربه هایم را میبندد به باد واگویه هایش ... به نبض آن بغض های بچه گانه

و شعری که سروده است به نام دوست ... ( دیوانه ی آن شعرم )

در بدترین لحظاتم اولین گزینه تماس با او و شنیدن یا خواندن یک شعر است  ...  

بد جور میفهمد حال آدم را ...

جسم متلاشی شده ی عمویش را پس از شهادت به خانواده یشان دادند و این شد

که نام مقدسش را گذاشتند روی جواد ، شهید جواد قنبری

کسی که خودش است ... و همیشه مختصات خودش را دارد

دوره ای در یکی از مراکز بازیگری مشغول بود

بعد از مدتی دیدمش گفتم به کجا رسیدی ؟ گفت بد حجاب بودند ... زدم بیرون !

دود سیگارش را دوست دارم با این که بد جور سردردم می کند ... مثل همه ی عادات مزخرفش !

چند روز پیش شنیدم وبلاگ زده است

دعوت می کنم ... با من به لذت ملاقات با یک "جالب" بیایید ؛   

                                                       

                    برای مطالعه شعر " دوست "‌ و بازدید وبلاگ کلیک کنید

                     مفروض برای لای جرز دیوار یک جالب

                                 لطفا به سفارش حقیر لینک کنید 

                                                     

                                                      . 

..................................................................

بی ربط نوشته :

             تو را به خدا

                  این همه سکوت کافی نیست ؟

                  میخواهم بشنوم صدای شکستنشان را

                  تو رابه خدا

                  می خواهم !  

 

 

بی دار

باشد به خیر انشاءالله

 

چهاردهم هفت

چهاردهم ِهفت 

.

چهاردهم ِهفت

          چهاردهم ِهفت

                    چهاردهم ِهفت

بپرسند چه بگویم

مهم نیست ...

بپرسند میگویم هیچ

یک شاید ... یک اما ...

با یک علامت سوال یا تعجب ، نمی دانم ...

بپرسند میگویم درد

تردید ... نور ...  

نسیم

می گویم یک کاش به وسعت یک حیاط ، کاشی

بپرسند میگویم عشق ...

می گویم یک نماز ِعصر ، پر از دعای قنوت " الهی رضی به رضاک "

می گویم چندساعت تماشای خدا

... نه

نمی شود با این همه کنایه کنار آمد

کجاست واژه ای که تو را درآورد از درونم ؟

***

چهاردهم ِهفت ...

تنها توضیحی است که میشود داد از برایت

ای مظلوم ترین معجزه ی تاریخ

تو از نون تا میمت ، سراپا رازی و رمز

که تنها مرا فاش شده ای و من ؛

نه انسان ِسکوت ...

آه

کجاست واژه ای که تو را درآورد از درونم ؟

جز همین عبارت ِکوچک

... چهاردهم ِهفت ...

بگذار همه بدانند

سالهاست

تقویم قلبم

یک برگ بیشتر ندارد

تنها یک برگ

و آن ... چهاردهم ِهفت ! 

***

بپرسند میگویم ...

چهاردهم ِهفت . 

.

.

چهاردهم هفت 

.............................................. 

پی نوشت : 

عبارتی است ... نمی دانم شعر ... نظر ... از دوست عزیزم شیما

لذت بردم ... تقسیمش میکنم با شما  

     

                                 کجا دنبال مفهومی برای عشق میگردی
                               که من این واژه را تاصبح معنا میکنم هر شب 
.       

.                           

. 

بی دار

باشد به خیر انشاءالله

شعر نو ... همه خوب بودند .

همه خوب بودند . 

.

از هیچ کس

گلایه ای ندارم

از هیچ کسی  بد نمیگویم ...

خدا را شکر

در انجام بد بختی هایم

همه خوب بودند

همه خوب بودند .

.

مشهد . بیست و پنجم مهر ماه هشتاد و نه  

...........................................................................................

بعدا نوشت : 

... امشب که مسافرم 

امشب ... که مسافرم 

امشب که ... مسافرم 

امشب که مسافرم ... 

دعایم کن 

همین

 

بی دار

باشد به خیر ان شاءالله

اکنون باید کشتی مان را بسازیم .

دستنوشته ی منتشر نشده ی یکی از خادمان حضرت نوح ( ص )

خطاب به موج بیداری اسلامی  :  

.

اکنون باید کشتی مان را بسازیم . ۱

 

برادرم ... برخیز

اکنون باید کشتی مان را بسازیم

باید گردهم بیاییم و کشتی مان را بسازیم

میان تمسخر ها و تحقیر های آنان،

باید به وعده ی نوح بیاندیشیم و پایانی که در راه است ...

برادرم ... باید به آنها حق بدهیم

آنها که " تحقق"  را

 جز در شاخص بورس ، قیمت نفت و نرخ طلا نمی بینند ،

چگونه نوح و خدایش را باور میکنند ؟

آنها که وسعت دیدشان از عکسهای سفینه ی فضایی هابل فراتر نمی رود

و قدرت ادراکشان تا شمار میکروسکوپ هاست ...

همانها که برایشان عجیب است برق چشمانمان

در تلفظ " الله" ،

آنگاه که التحریر را به نماز می ایستیم .

آنها معنای این غرور را نمی فهمند

و به ما میخندند

سالهاست که به ما میخندند و از ساختن کشتی نهی میکنند ...

" کشتی برای چه ؟ کجاست باران ؟ چرتکه هایمان چیزی نشان نمی دهند"

***

ما جهان سوم

ما خرافات زده های کوته فکر

ما اقسام نژاد حقیر هستیم در نظر آنها

و آنگاه عضو دهکده ی جهانیشان می شویم

که دیگر "ما" نباشیم ... ! 

  

آه ... برادرم

میدانم خسته ای

از اینکه میبینی

سهامداران کازینوهای لاس وگاس

سر از بیت الله الحرام در می آورند ،

و خانه ی خدا

پناهگاه فرعون ها می شود

از اینکه میبینی

کسانی که حجابت را نقض حقوق بشر میدانستند

و رنگ پوستت را مایه ی ننگ

و هر سال یک بار

کاخ های طرابلس را به قراردادهای رنگین می نشستند

امروز برای رهایی ات ارتش می فرستند ...

و دست بر گردنت اندخته اند !

-نه برای دوستی ، که برای انتقام ...-

.

من از احساس انزجار تو لذت می برم

از اینکه فهمیده ای کدام پرچم را باید سوزاند

از اینکه میدانی تنها شکستن یک بت کافی نیست

از اینکه خوب میشناسی سازنده ی این بتکده ی جهانی را

و به تصویر کشیدی ویرانی خانه ای را که از لانه ی عنکبوت ضعیف تر است .  

***

برادر قرن بیست و یکمی

برخیز تا کشتی مان را بسازیم

به وسعت تاریخ

بگذار جهانی که پر فروش ترین قصه هایش نه با نام خدا

که با نام کمپانی های هالیوودی شروع میشوند

در اقیانوس جهالت خود غرق بماند ...

بگذار جهانی که آرمانش اسپایدر من است و قدیسه اش ، مدونا

جهانی که کلیسایش مروج همجنس بازی می شود و کشیش ، بخشاینده ی گناهان

با خیال خام خوشبختی

جمود را تجربه کند

-و همچنان قوم عاد و ثمود و لوط را یک جا تداعی کند برایت-

ما

باید به فکر کشتی مان باشیم

حتی اگر به جرم این "فکر"

برهان الدین ربانی شویم و تکه تکه یمان کنند

حتی اگر محکوم شویم به اخم هایشان ...

حتی اگر شخصیت بازنده ی بازی های کامپیوتری شان شویم

یا لولو های انمیشن هایشان را شبیه ما درست کنند

باید به فکر کشتیمان باشیم

.

حتی اگر تحریممان کنند

آنها که معنای زیستن را نمیدانند

حق دارند به نابودیمان امیدوار باشند

حق دارند همه ی قدرتشان را بریزند توی یک کشور هفتصد کیلومتری

بعد خیابان های ستره را ببندند به توپ و تانک

و خیال کنند مصون مانده اند

از سیلاب حزب الله ی دیگر

-که حزب الله در خون ماست-

وقتی با همصدایی ات جهان را ندا میدهی

هیچ تفاوتی میان ارتش ناتو و آل سعود نیست !

-وهر دو به دنبال یک هدفند -

به نوکران خبر پراکنشان حق بده

تو را شایسته ی هیچ تیتر پر مایه ای ندانند

به یوتیوب حق بده

شهادت خواهرت را ندا آقاسلطانی دیگر نکند

به بارسلونا حق بده

تو را لایق یک دقیقه سکوت نبیند

.

تو بیشتر از آنچه باید ، میدانی

و بد تر از همه ، به دانسته هایت عمل میکنی ...

-و از ترس اتحادیه اروپا سنگ اسلام سکولاریستی را به سینه ات نمی زنی -

... حال که نوح را شناخته ای

و دل بسته ای به وعده ی خدایش

برخیز

کشتیمان را جایی بالا تر از اوهام پست آنان بسازیم

و چشم براه و بی چتر  

بایستیم

در انتظار باران

...

که بی شک

خواهد بارید .   

 

.................................... 

پی نوشت :

۱ : آقا که صحبتهایش تمام شد ، تلوزیون را خاموش کردم . حرفهایش را بردم به زمان امام (ره ) نه ... عقب تر ... به زمان ائمه (ع) به عاشورا . نه عقب تر ... خیلی قبل تر ... این درد ، این حرف ها به پهنای تاریخ بودند ... انگار جایی در تاریخ شنیده بودم

  

۲ : توی ادامه مطلب چند تا طرح زیبا در مورد بیداری اسلامی از وبلاگ شورآباد  گذاشتم .. حتما ببیبنید .  

 

۳ : درد نوشته ای دیگر بر این مقال از دوست عزیزم وبلاگ یکی مثل خودت    

 

۴ : پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله میفرمایند: 


(مثل اهل بیتی کمثل سفینه نوح، من رکبها نجا و من تخلف عنها هلک!)
یعنی: اهل بیت من همانند کشتی نوحند، هرکه در آن کشتی سوار شد، نجات یافت و هرکه از آن دوری کرد، هلاک شد!

 

 

  

بی دار

باشد به خیر ان شاءالله 

 

ادامه مطلب ...