فاش

فاش

هنر و سینما , شعر و ترانه , نقد و تحلیل , وب نوشتهای محمد احمدزاده
فاش

فاش

هنر و سینما , شعر و ترانه , نقد و تحلیل , وب نوشتهای محمد احمدزاده

بالکن

بالکن


من و تو

      در یک آپارتمان معمولی

                              با یک بالکن کوچک

                                        که یک میز و دو تا صندلی پلاستیکی دارد ...


این تمام خواسته ی من نبود !

بخش عظیم آرزو هایم

طرح تنهای تکیه دادنت بود

یکی از صندلی های پلاستیکی بالکن کوچک آپارتمان معمولی مان را

وقتی صدا میزنی

" پس کجایی محمد , چایی ات سرد شد ... "

***

لعنت به تابستان

لعنت به شبهای تابستان

لعنت به تنهایی و شبهای تابستان .

 

بی دار

خرداد 91

باشد به خیر انشاءالله


آقای شکرنیا , منظورتان از سریال چیست ؟

آقای شکرنیا , منظورتان از سریال چیست ؟

نقدی بر سریال باجناقهای 3 به بهانه ی پخش از سیمای آذربایجان غربی

 

ساعت یازده شب است ؛ تلوزیون روی شبکه استانی روشن مانده که متوجه تیتراژ آغازین یک سریال می شوی , چه خوب ! بالاخره نمردیم و یک سریال دنباله دار استانی دیدم , باجناقهای 3 , محصول سیمای آذربایجان غربی , اثری که آقای رئیس شخصا دستور ساخت سری چندم آن را به علت محبوبیت فراوان صادر کرده اند و جناب کارگردان افزوده اند سه ماه پیش تولید و پنج ماه فیلم برداری ؛ تنها بخشی از تلاش های صورت گرفته برای خلق این اثر فاخر بوده است , این نوشته سوالی است از حضرات نامبرده ,  " کلا منظورتان از سریال چیست ؟ "

 

1 . متن

نوشتار این مجموعه به حدی مبتدیانه و پیش پا افتاده است که یک مخاطب معمولی هم بد سلیقگی آن را تشخیص می دهد , پیامهای سطحی گویا با کودکان گروه سنی دو تا پنج سال سر و کار دارند ؛ آدم های فیلم خیلی زود اشتباه می کنند و زود تر متنبه می شوند و خیلی زود تر نیز پیام اخلاقی و عبارات قصار بیان می کنند , انگار نویسندگان از ابتدایی ترین اصول فیلمنامه نویسی مطلع نیستند , ابتدایی ترین درس سینما این است که زندگی در قاب فیلم باید مبتنی بر زندگی واقعی باشد و از آنجا پا به جهان داستان ها بگذارد . این که ما میتوانیم هر کدام از دیالوگ ها را بین شخصیت ها جابه جا کنیم , این که هیچ شخصیتی را درجهانبینی مخصوص به خود نمی بینیم , این که ری اکشن نقش ها شبیه به هم و سطحی است , یعنی انسان های فیلم قانون ندارند .

مثلا شخصیت قاسم اگر یک فرد ساده لوح و زود فریب است نباید پس از شکست خوردن در انتخابات مثل پیامبران در داستانهای کهن ؛ از فلسفه ی قدرت و قدرت طلبی حرف بزند , او که در دیگر بخش های سریال به احمقانه ترین حالات و به خیال نویسنده برای آفرینش طنز , عمق منگی خود را به مخاطب ثابت کرده است , نباید به ناگاه بهلول شود و بیانیه ی اخلاقی صادر کند , این در مورد همه ی شخصیت ها صاذق است , شما بگویید اگر یک بنگاه دار  زبان باز بخواهد خانه ای را مال خود کند چگونه رفتار می کند ؟ هر کاری کند در جمع فامیل آن هم مقابل زن و بچه و پدر زن , با باجناقش گلاویز نمی شود , و جالب این جاست  کارگردان دوست دارد در قسمت های بعد همدلی و کمک باجناق ها به یکدیگر را باور کنیم , خب یک گوجه فرنگی هم میفهمد کسی که به این راحتی احترام دیگری را بشکند , آن هم یک آدم سنتی در جامعه ای سنتی , نگاه دیگری نسبت به آن فرد خواهد داشت , دیگر بد تر که آن آدم باجناق و فامیل نزدیک باشد , آدم ها بر پایه ی ارزشی که برای هم قائلند رفتار میکنند و برخلاف اوهام نویسنده بی توجهی به روابط انسانی هیچ ربطی با شوخی آفرینی ندارد .

حقیر طی این نوشته قول میدهم در حضور کارگردان پس از پخش هر کدام از قسمت ها که دوست دارند , هزاران مورد این چنینی از یک حقیقت معلوم را بازگو کنم , این مجموعه شخصیت ندارد ! به هیچ عنوان , نویسنده ها هستند که حرف میزنند , دعوا میکنند , آشتی میکنند , نه شخصیت ها . و چه بی هنرانه حرف می زنند , واقعا این قدر مخاطب را بلا شعور فرض میکنیم که در پایانبندی ها عینا پیام اخلاقی فیلم را از زبان شخصیت ها بگوییم ؟ هنر نمایشی باید حرفش را با نمایش دادن بزند نه این که مثل آثار مکتوب دست به گریبان واژه ها شود !

چیزی به نام داستانک و خرده پیرنگ وجود خارجی ندارد , یعنی هر قسمت فقط شامل یک یا دو خط داستانی است , جدای از این که این خط داستانی خود تکرار پیش ساخته های شبکه های سراسری است ( مثلا ماجرای پیدا کردن کودک و مشکوک شدن دیگران از ده سال پیش در سریال های 90 قسمتی به سوژه ای نمور تبدیل شده است ) مشکل اصلی اینجاست که نویسندگان در دام تکرار لحن و افت درام افتاده اند , یعنی آن قدر قصه ی خلوت و فقیری دارند که مخاطب احساس بی حوصلگی می کند , در حالی که هر پرسوناژ باید قصه ای داشته باشد در اندازه ی خودش و این قصه می تواند تنها در یک نما منتقل شود اما به هر حال باید در اجتماع داستانک ها , شاهپیرنگ بوجود بیاید دقیقا مثل دامنه برای کوه , اما باجناق ها تنها به یک خط داستانی عریان اکتفا می کند و اصلا به بیننده حق نمی دهد از خود سوال کند چرا این ها کار و زندگی ندارند و چسبیده اند به یک اتفاق ؟

 

2 . تکنیک

بعضی زخم ها به قول هدایت روح آدم را می خورند و این از آن زخم هاست , یعنی تدوینگر , کارگردان , مسئول پخش و مهم تر از همه آقای رئیس متوجه این حجم پراکندگی و گیجی در دیالوگ ها و گمشدگی لحن نشده اند ؟ تدوین یکی از اساسی ترین ضعف های باجناقهاست , شخصیتی با لحن جواب دادن خطاب به دیگری حرف می زند در حالی که اصلا سوالی نبوده است , دوربین اور شولدر ( گفتگو دو نفره از شانه ) یک مکالمه را نشان می دهد ولی نفری که پشتش به دوربین است و صدای او پخش می شود حالت دیگری نسبت به صدایش دارد , دوبین بارها کات نامتناجس میخورد و تنها افتخار کارگردانی به تغییر مکانها بوسیله ی مشابهت دیالوگی است , و چقدر با زیاده روی و تکرار بی مزه شده است . مسخره گی کروماکی ( پرده آبی ) در برخی صجنه ها به حدی است که نه تنها معلوم است ماشین حرکت نمی کند بلکه شدت فضاحت قضیه آدم را یاد طنز هایی مثل شبکه سه و نیم می اندازد که عمدا کروماکی را به سخره می گرفتند , آخر مگر مجبورید کروماکی استفاده کنید ؟ واقعا این که  آقای پیران در چندمین تجربه ی کارگردانی خود آن هم با این همه عناوین دهان پر کن هنوز به یک ریتم روایی در دکوپاژ نرسیده است و در قاب چینی یک گفتگو یا یک حرکت , دقیقا نسخه های کهنه ی چند سال پیش خود را صادر می کند , جای سوال است . اتفاقی که باعث شده مخاطب احساس کند گاهی اوقات هیچ فکری پشت کارگردانی نیست .

بازی ها تصنعی هستند ! نه ... این جمله ی خوبی نیست , بهتر است بگوییم اصلا بازی وجود ندارد , دیالوگ خوانی های بازیگران وقتی به عوامل بالا افزوده می شود یک بار طنز به مجموعه می دهد که بی شباهت سینمای ابسورد وودی آلن نیست ! موجوداتی حقیر که اینبار واقعیتشان خنده دار است ؛ عصبانیت های اغراق شده , خنده های اغراق شده , بازی های اغراق شده این سوال را به ذهن متبادر می کنندکه این آدم های کاغذی به چه درد مخاطب میخورند ؟ یعنی اینقدر سخت است فهمیدن این نکته که بازیگران با اداهایی که اسمش را ایفا گذاشته اند مخاطب را پس می زنند ؟

 

3 . نتیجه

مسلما نکاتی از این دست بی نهایت وجود دارد که مقال گفتنشان نیست , نیت رسیدن به این سوال بود , واقعا منظورتان از سریال و سریال سازی چیست ؟ آقای شکرنیا , شما گفته اید محبوبیت شبکه ی استانی نزد مخاطب هفتاد و چند درصد است , شبکه یتان به کنار , اگر میخواهید واکنش مردم به سریال باجناقها را بفهمید , قدم رنجه کنید پاساژ امیر کبیر یا برلیان و از مغازه های سی دی فروشی که پاتوق سریال بین ها هستند , دی وی دی باجناقها را جویا شوید , میدانید واکنش حضار چه خواهد بود ؟ آنها میخندند ! این واکنش مردم است , این که در لیست بلند سریال های ایرانی و خارجی کلوپی ها که به علت تقاضای مخاطبان خودشان ضبط کرده اند و برای فروش گذاشته اند , خبری از آثار شما نیست , بیانگر این حقیقت است که آثارتان خریدار ندارد .  این که باجناقها و عموما تولیدات شبکه ی محترم استانی هیچ جایگاهی در بین هیچ قشری از مردم مگر کهنسالان ندارد , اینکه صدا و سیمایتان نه تنها جریان ساز نیست بلکه مشغول جریان سوزی است نتیجه ی همین نگاه شما و همکارانتان است , نباید افتخارمان این باشد که شبکه ی دو یا شما سریالمان را پخش کنند و فکر کنیم که به استاندارد های ملی دست یافته ایم , شبکه ی دو که کلید اسرار هم پخش میکند الگوی مناسبی برای سطح کیفی یک اثر نیست , اگر باجناقهای 16 را در 16 زبان زنده ی دنیا کلید بزنید و در 16 شبکه پخش کنید مطمئن باشید فقط محدوده ی انسانهایی که به ما و فرهنگمان میخندند را گسترش داده اید , روی سخن با تیم تولید نیست که متاسفانه بارها نشان داده اند توانشان از این بیشتر نیست , شما چرا سرمایه ی ملی مردم این استان را پای آثاری چنین حقیر می سوزانید ؟ تا کی باید در نشخوار تفاله های شبکه های ملی سرگردان بمانیم و چشممان حتی از دیدن جرقه ای نوآورانه با توجه به فرهنگ اصیل آذری خشک بماند ؟ تنها بهره ی باجناقها چندین اسم با نام خانوادگی " پیران " در مسئولیت های مختلف سریال است که خبر از شایسته سالاری شگرف تیم تولید دارد و این اتفاق که شاهد دلزدگی روز افزون مخاطبان از شبکه ی استانی باشیم . همین نیمچه آشنایی مردم با باجناقها و کلا ساخته هایتان برای این است که هیچ رقیبی در صحنه ی استانی ندارید و مخاطب بیچاره گزینه ی دیگری برای تماشای شهر و تبارش ندارد البته که امروز بسیاری از برکت برنامه های شما به شبکه های فاسد ترکیه ای پناه برده اند .

این ها نگاه نگارنده بودند که جدا از هر دسته و گروهی تنها برای پوشاندن جامه ی عمل به اوامر حضرت آقا بنابر احیای فضای نقد و اصلاح در جامعه نگاشته شدند .

ساعت یازده و دو دقیقه است , کانال را عوض میکنم و آرزو میکنم ای کاش تلوزیونمان شبکه ی پنج نداشت !

 

باشد به خیر ان شاءالله

 

+ لینک این مطلب در جوان پرس

کلوزآپ

 کلوزآپ

 

همیشه تو کلوزآپ ، عمق نمای بسته

اول تیتراژ عشق ؛ تصویر تو  نشسته

 

بدون موسیقی و صدای متن ؛ روی پاست

هرجوری که رخ بدی قشنگه ، اکته ، زیباست

 

آخه کدوم  ادیتور دلش میاد کات بشه

تراولینگ نرمی که روی تو مات بشه

 

ده تا سکانس پلانم قاب تو باشه بد نیست

قوی ترین اکتورم نقش تو رو بلد نیست

 

وقتی تو باشی نورِ صحنه صفا نداره

زحمتکای گریمور ؛ کجاست ؟ نما نداره

 

تو هر آفیش دو تا بوم مخصوص خنده هاته

حتی تو پشت صحنه تیم صدا باهاته

 

تو علتی نداره متنتو خوب بخونی

چشات دیالوگ دارن حتی اگه ندونی

 

نقطه ی عطف ِ درام  از اولش تو بودی

نگفته حتی قبل از  پلان های  ورودی

 

لذت سینمارو از تو میفهمه نگام

وقتی تویی کنارم تو سالن سینمام

 

به کوری چشای شور هرچی منتقد

پر رنگ تر از همیشه است نقش خیلی مثبتت

 

ده دقیقه مونولوگ برات هنوزم کمه

اساسا حرفای تو میزان سنش محکمه

 

تبسمت کُمیکه ، اخم تو  ژانر وحشت

فیلم سیاه همینجاست  طرح چشای بستت

 

گونه ی معنا گرا پخشه روی گونه هات

فیلم ، رومانتیک میشه با تصویر شونه هات

 

نوبت اکران تو ، تو هر زمونی باشه

قول میدم که مشکل فقط کمبود جا شه

 

فیلمای ابتذالُ جارو کن از رو پرده

بذار همه بدونن  قدر هنر چقدره

 

واست برنامه ی هفت سنگ تموم میذاره

پخش جهانی میشه وقتی تو روبیاره

 

برای دیوونگیم چشامو سرزنش کن

فیلم نامه مو نخونده خط بزن و ردش کن

 

لذت سینما رو از تو میفهمه  نگام

وقتی تویی کنارم تو سالن سینمام

 

بی دار

آبان هزار و سیصد و هشتاد و نه

باشد به خیر انشاءالله

یک اتفاق ...

یک اتفاق ...


می توان این را یک پست خبری دانست

و سپس دنبال یک دلیل گشت ...

اما قبل از همه باید گفت

این وبلاگ از این به بعد

به صورت فردی و توسط بی دار بروز خواهد شد

البته این به معنای اختلاف بین دوستانی که اینجا دور هم بودند نیست !

به قول صاحب الزمانی در نام فیلمش

" چیزهایی هست که نمی دانی "


بی دار

باشد به خیر ان شاءالله

لطفا کسی برای من توضیح دهد ( دغدغه هایی در باب سینما )

 لطفا کسی برای من توضیح دهد

دغدغه هایی در باب سینما

 

"مافیلم هایی را که صحیح بدانیم نمایش میدهیم ", " فضای سینما مسموم است " , " من خودم یک جانباز هستم " , " برخی سینما را خانه ی پدری خود قلمداد میکنند " و ... این روزها چقدر از این نقل قول ها شنیده ایم ؟ فکر میکنید اصلی ترین قربانی این دعواها چه کسی یا چه چیزی است ؟

واضح تر بگویم ماجرای فیلم های خصوصی و گشت ارشاد حادثه نبودند , حتی افاضات تشکیلات خودگردان حوزه ی هنری و شهرداری هنردوست تهران ( که هر چه به انتخابات نزدیک میشویم نامش بیشتر توی کنسرت ها و فیلم ها و خبرگزاری هاست )  یا تحرکات چریکی خانه ی سینما و ... همه این اتفاق ها در ماههای اخیر قابل پیش بینی بودند و هستند . به دهه ی شصت سینمای ایران نگاه کنید , چیزی به نام بخش خصوصی وجود ندارد , همه میدانند متولی سینما کجاست و شرایط به هر نحوی که هست شفاف و قابل رویت است , البته آن وضعیت برخواسته از زمان خود و نه تمهیدی در خور تقدیر از مسئولین و دقیقا به همین دلیل ماندگار نشد , چون قانونا سینما هیچگاه یک متولی مستقل و تعیین کننده نداشته است . امروز اگر کسی قصد ساخت و ساز در سطح شهر را دارد می داند که طرف حسابش شهرداری است یا واضح است تعیین میزان استاندارد مواد غذایی ربطی به وزارت راه ندارد اما در سینما اینطور نیست !

انگار واقعا هیچ مرجعی برای قانونی دانستن یک فیلم و یا اصلا قانونی برای درجه بندی آتار سینمایی وجود ندارد , شاید از جنبه هایی بتوان حرکت اخیر حوزه و شهرداری در نمایش ندادن آنچه فیلم های ضد ارزشی نامیدند را قابل دفاع نامید اما براستی باید پرسید مرز بین سلیقه و قانون کجاست ؟ و اساسا چرا قانون بوجود آمده است ؟ اتفاق هولناک اینجاست که در ساختار پوسیده ی فعلی با تغییر مدیران , ارزش ها نیز عوض می شوند کما اینکه در دوره ی اصلاحات شاهد چرخش صدو چند درجه ی معیار ها بودیم . فلانی کتاب حجاب شهید مطهری را توی دست بد من های فیلمش اینسرت می گرفت و مقابل چشمان وزیر بدن نمایی های خانم بازیگر در جشنواره ی تئاتر ایران زمین تقبیح نمی شد , شکاف بی حد و حصر دوره ی اصلاحات از ارزشهای اصیل انقلاب ناشی از همین مساله بود که هیچ قانونی مبنی بر اصول مجوز دادن و چرایی و چگونگی این امر روشن نشده بود .

پراکنده نگویم , سینمای ما در سه حوزه ی تولید؛توزیع و پخش کاملا بی اکتفاست , سینما گم شده است ؛ از طرفی آقایان از خصوصی سازی میگویند ؛ از جهتی دیگر هیچ کس واقعا نمی داند چه چیزی تضمین کننده ی اکران فیلم هاست ؟ سینماداران مجوز باطل میکنند و نمایندگان صنوف بیانیه ی سیاسی میدهند در حالی که کسی با مافیای پول و جناح بازی و غول های سینما خور مشکلی ندارد , مطمئن باشید اوضاع از این هم پیچیده تر خواهد شد !

باید تکلیفمان را روشن کنیم , تا چه زمانی سینما پسربچه ی قاقا لی لی خور دولت ها خواهد بود ؟ اگر آرمانمان رشد و پویای سینمایی مستقل و ارزشمدار ( به معنای واقعی نه سفارشی ساز دولت ها ) است باید در درجه ی اول شرایط اکران , مرجع اصلی توزیع ( مرجعی که نزد حوزه و شهرداری مقامی بالاتر از سیب زمینی داشته باشد ) مهمتر معیاراصلی برای مجوز دهی روشن باشد . اینها اصلا قبل از این هستند که به مشکلات تولید , پورسانت ها و اعتیاد سینما به فارابی و حمایتها برسیم . وقتی شما ندانید چه چیزی میتوانید بگویید , چگونگی آن زیاد مهم نیست .

لطفا کسی برای من توضیح دهد چگونه ارزش ها تغییر میکنند تا به رنگ ارغوان ناگهان مجوز بگیرد و حتی از صدا و سیما به کرات پخش شود ؟ با کدام معیار فیلم بعد ظهر سگی با آن شروع اروتیک و تمسخر بسیج و بسیجی به راحتی و گستردگی اکران می شود و فیلم گشت ارشاد با این حجمه روبرو ؟ ( در حالی که دومی خط کشی را نشانمان میدهد که در اولی تمسخر شده بود نه نقد ) چگونه شوخی با اشخاص معلوم در اخراجی های 3 مجاز است ولی عطاران باید نام فیلمش را به خاطر برخی برداشتها تغییر می داد ؟ اشتباه نکنید من هیچکدام از نگاهها را رد یا تایید نمی کنم , فعلا حرف اینجاست که بی قانونی و سلیقه محوری غیر قابل قبول است , نباید بگذاریم ارزشها به دست افراد بیافتد و دولت ها هر طور که میخواهند اسلام را تأویل کنند و البته این کاری است که تنها از دست قانونگذاران بر می آید .

اگر نمایندگان محترم به ساختار پوسیده ی فرهنگی کشور که لزوما باید از اساس تعمیر شوند ؛ نگاهی کاربردی بیاندازند بد نیست , بد نیست اگر بپرسند ریشه ی اصلی فساد در کجاست , و چگونه می شود در همین ساختار آثاری اسلام ستیز و فساد پرور رشد میکنند , آیا وظیفه ی قانونگذاران تنها تماشای چند فیلم و تصمیمات مقطعی و مسکن گون است ؟ آن هم پس از طیف عظیمی از تشنجات و درگیری ها , باید شفافیت در مدیریت و قوانین حوزه ی سینما بوجود بیاید ؛ همگی از دغدغه های فرهنگی حضرت آقا و امر برزمین مانده ی انقلاب فرهنگی با خبریم  , وقتی آرمان انقلاب اسلامی سینما را یکی از مهم ترین عرصه های اثر گذاری بر جامعه می دانند , هنوز مجوز مال آنهایی است که با فیلمفارسی های مبتذلشان اساس حجاب و حیا را تبر میزنند و اجتماعی سازان به خاطر نقد جامعه مهر سیاسی بودن میخورند , با تغییر دولت ها انگار ارزشها تغییر میکنند و سینما مثل کودکی صغیر کتک خوردن یاد میگیرد .

باید قانون روشنگر و فصل الخطاب باشد , برای همه , حوزه و غیر حوزه , کوچک و بزرگ , سلحشور و جیرانی ندارد باید همه بدانند قانون چه میگوید آنگاه است احساس اطمینان در هنرمند و تماشاگر بوجود می آید . البته نگارنده قصد سیاه نمایی دست آورد های این حوزه را ندارم اما همه میدانیم سینمای امروز ما با همه ی برکاتش در اندازه ی آرمانی که بر دوش دارد نیست , بحث در ساختار است , قانون گذاران باید مقدمه ی این دوره ی عبور را تا استقلال و پویایی کامل سینما فراهم کنند .

تفکری که با انقلاب اسلامی در جهان امروز مطرح شده است تفکر تازه ای است که باید به ظهور تحولاتی عظیم در صورت این تمدن نیز بینجامد , چرا که "صورت" در عالم وجود همواره تابع "سیرت" است و وظیفه ی ایجاد این تحول نیز جز ما – که پرورده ی این تفکر هستیم – بر گرده ی چه کسانی می تواند باشد ؟ 1  

 .................................................................................

1 : سید مرتضی آوینی . آیینه ی جادو . صفحه ی 18

.................................................................................

بعدا نوشت :

لینک این مطلب در جوان پرس

لینک این مطلب در منتقد دات آی آر