فاش

فاش

هنر و سینما , شعر و ترانه , نقد و تحلیل , وب نوشتهای محمد احمدزاده
فاش

فاش

هنر و سینما , شعر و ترانه , نقد و تحلیل , وب نوشتهای محمد احمدزاده

جمهوری گل محمدی





سلمان هراتی

در جوانی مرد , شاید بزرگ ترین ویژگی زندگی اش این بود

که جوان زیست

و جوان ماند

هیچوقت ادا نداد

کلام محکم و گیرایش در خدمت خودش بود

و  آرمانی که برایش زیسته بود ...

به خاطر همین است

که هر کتابفروشی می روی کسی نمیشناسدش

بعید نیست شما هم نشناسیدش !

در عوض همه جا پر است از اداهای روشنفکری و پوچ گرایی حسین پناهی و فروغ و هدایت !

- اداهایی که جز بر خودکشی و وطن کشی منتهی نمی شوند و نشدند ! -

سلمان عاشق بود

و زنده زیست ,

نا امید شد اما امید را چاره دانست ...

راستی

میدانی شعر زیر را خطاب به چه کسی سروده است ؟


شعر در ادامه مطلب

 

 

 

 

جمهوری گل محمدی



شگفت انگیزتر از کهکشان


مساحت مبهم پیشانی توست

که در آفرینش خورشید

بی نظیر است

و عجیب تر از جنگل

انبوه گیسوان تو

که با شتابی بی مانند

پرنده می پروراند

 

.

 

آه بالا بلندا!

اقیانوس روشنایی

فردا کسی راست

که تو اورایی

با تو جز آفتاب

دمساز نیست

تو را جز بهار و درخت

نمی شکیبند

با تنفس تو می نالند

ای کرامت عام!

در شگفتم

چگونه از حضور تو می نالند

عجبا!

به آتش می کشاند مرا

ناسپاسی شناسان.

اینان - حنجره دیگران -

با تو نبودند

تو را نشنیدند

تو را نخواندند

از بدو بامداد

که شروع لبخند بودی و آفتاب

با تو چگونه توانند بود

این زمان

که سراسر صبوری می طلبی و التهاب

ای باغ

ای چراغ

چگونه تو را دوست بدارند

بی کمترین نشانی از داغ

مرا جز این نیست

که ظرفیت درد نیست

و گر نه

کدام آفتاب

در یورش طوفانها

کاهش یافت

 

.

 

نگاهت می کنم

از دیروز وسیع تر شده ای

-
چشم بدت دور -

آنجا که عطر تو نیست چیست؟

و یک مجله ی خارجی

از قول یک فیلسوف خوشبخت

که از پنج سالگی تا هنوز « فراک » می بندد

نقل کرد:

"
انسان حیوان ناطقی است
 
که شراب می خورد

و دانس می رقصد "

امروز

این تازه ترین تعریف انسان است

زمین

در کویرستانی خفته است

و تو تنها چشمه سار روشن این غربت رو به زوالی

تو همان بلالی

که از مأذنه ی این شوره زار

بانگ محمدی می افشانی

 

.

 

باران نثار

همیشه باد بهار

جاده ها

از حضور همواره ی کاروانیان

معطر است

درختان از سلامت سبز برخوردارند

و رودها

با خروش های متفاوت خویش

به تنوع این فصل می افزایند

من چگونه به تردید تن دهم

حتی اگر

نَفَسهایی مسموم

از تشنّج حنجره بوزند

باید بگویم:

چه بی شرمند

اینان که مرتبه ی تو را

با عاقبت خویش اندازه می گیرند

اینجا که من ایستاده ام

بامی از روستایی است

و رو به روی من خیابانی

که با کاروانهای "به کربلا می رویم "

ادامه می یابد

 

.

 

اینجا بر این بام

دو چشم حسود

در دو طرف من

بر دو لبه ی بام

یکی از کمبود « ولایت » هذیان می گوید

و آن دیگری می گوید:

"
سواران را چه شد؟ "

و مرا

حکایت مردی به یاد آمد

که در ازدحام درخت

دنبال جنگل می گشت

اینان می خواهند از تماشا بازمان دارند

به جاده ها نگاه می کنیم

حضور این کاروان

چه شکوهی به خیابان داده است

اینان با رفتاری پرنده وار

و با حرارتی از تنفس سبز

مرا می آموزند

دست کم درختی باشم

در خدمت پرندگان

در نگاهشان

دگردیسی گل سرخ را می شنوم

و گرایش حاد آفتاب گردان را

به محمدی شدن

از سبز این درختان خوش رفتار

می فهمم

بهار از تبار محمد است

و جهان

به تدریج در قلمرو این بهار

گام می زند

 

.

 

فردا

با یک زلزله صبح می شود

آنگاه پیامبران

با شاخه ای از گل محمدی

به دنیا می گویند:

صبح بخیر!

فردا ما آغاز می شویم

فردا جنگلی از پرنده

آسمانی از درخت

و دریایی از خورشید خواهیم داشت

فردا پایان بدی است

فردا جمهوری گل محمدی است

 

 

 

فرودین 65 ، تنکابن


نظرات 15 + ارسال نظر

اااااا
چقدشعرش سخت بود!!!
من ادبیاتم خوبه ها؟
نمیدونم چرابعضی وقتاگیج می زنم
اماباهاتون موافق بودم
منم هیچوقت هیچوقت ازاداهای روشنفکری که ارزش ومقام انسان وانسانیت روبه پایین ترین درجه میرسونه خوشم نیومد
نمیشه که به خاطرانسان نبودن یه عده وکارهای پستشون درموردهمه ی آدمااونجوری قضاوت کنیم!!!به نظرمن چنین آدمی خیلی ناتوانه که به جای اینکه تلاش کنه انسانیت روزنده نگه داره وازآرمان هاش به طریق منطقی دفاع کنه خودشم بشینه وفقط دم ازروشنفکری بزنه وهمه چیزروزیرسوال ببره..افسره بشه..خودکشی کنه و...
ماآدماتوانایی هایی بیشترازاین چیزاداریم
قدرت فکر
قدرت بیان
قدرت جسمی
و..
این همه سلاح به ماداده خدا
که نبازیم
وانسان بمونیم

سلام
ممنونم
کلا امیدوار نیستم کسی تا آخر بخونه شعره رو ...
..........
لطف کردی
یا علی

مونالیزا 11 مرداد 1391 ساعت 13:04

شماساعت4صبح آپ میکنید؟؟؟؟
برای منم6صبح کامنت گذاشتید!!!
من هیچوقت نتونستم سحرخیزباشم
خوش بحالتون
آدم سحرخیزهمیشه به همه کاراش میرسه وشادابه

سلام
نه بابا کلا شبو نمی خوابم
من اگه بخوابم تا لنگ ظهر میخوابم ...
... مرسی

شاپرک 11 مرداد 1391 ساعت 21:01 http://sahi7.blogfa.com

سلام

زیبا بود ....

به نظر من هم شاعری به قافیه گفتن جمله ها نیست اگر کسی تونست مفاهیم بلندی رو به من خواننده القا کنه حتی اگه جمله هاش بی قافیه باشه ، شاعره .....

سلام
لطف دارین
ممنون از مطالعه تون
....
واقعا

شاپرک 11 مرداد 1391 ساعت 21:09 http://sahi7.blogfa.com

دوست عزیز باجازه ،
وبلاگ شما را لینک کردم ...

سلام
باعث افتخاره
شما هم لینک شدید

ریحانه 12 مرداد 1391 ساعت 15:56 http://www.reyhane70.blogfa.com

سلام...
فکر میکنم اگه در مورد مطلبی که شما فهمیدین و من نفهمیدم نظر اصلیمو نمیگفتم بهتر بود...متشکرم...
.
هیچ وقت خوشم نیومد ازافکار و کلمات همین کسایی که نام بردید...برخلاف این شاعر توانا...
.
روحش شاد...

نه بابا
شوخی کردم
...............
خدا رحمتش کنه
مرسی

فاطمه زهرا 12 مرداد 1391 ساعت 16:55 http://marefi70.blogfa.com

سلام علیکم
طاعات و عبادات خالصانه شما مورد قبول درگاه حق ان شاا...
تا چند ساعت دیگه عازم دیدار با شاه خراسانم
لطفا حلال بفرمائید
خدانگهدار
التماس دعا
یازهرا
(3صلوات هدیه به امام عصر(عج))

التماس دعا
سلام ما را به آشنایمان برسانید ...

فاطمه زهرا 12 مرداد 1391 ساعت 19:59

متشکر

زنده باشید

یاسین احمدی 13 مرداد 1391 ساعت 15:40

سلام آقای سحزخیز

سحرخیز پدرته ...
دقت کردی الان ساعت
شیش و نیمه ؟

التماس دعا....
گاهی تلفن های منو جواب بدی بد نیستا.
همش تلفن این خواهران محترمه ج میدی
................................................
جواد کدوم گوریه؟ سلام برسون
یعنی بی خاصیت تر از این بشر جایی پیدا نمیشه.
غیبتش کردم که غیرتی بشه بیاد جواب کامنت منو بده...
..................................................
محمدجان شماهم مثل بقیه ...
................................................
من کوتاه نمیام.زیر چرخ این تکنولوژی که حاصلش دوری از دوستان هست نمیروم....
................................................
تا آخر عمرم بهتون تک زنگ و اسمس میزنم تا بدونیند هنوز یک نفر هست که قدر هم نوعانش را میداند
یاحق

سلام
جواد فکر نکنم اینجا بیاد ...
روزگارم بده احمد
حالم بد تر ...
باهات میحرفم
قربونت
بای

یاسین . مشهود 14 مرداد 1391 ساعت 09:47 http://mashhod.blogfa.com

مگه کتاب فروشیا بازن ؟

شعرو برا دوس دخترش سروده ، مگه نه ؟

فقط چرت و پرت بگو ...
شعرو برای امام خمینی گفته
میشناسیش ؟

سپیدبال 14 مرداد 1391 ساعت 12:28

سلام چطوری دوست من؟..فکر کنم این شعره رو واسه جمهوری اسلامی گفته..شاید!!
میدونی راستش من از بعضی حرفا و شعرای فروغ و حسین پناهی خوشم میاد ولی...از بوف کور صادق هدایت هیچی نفهمیدم و خوشم هم نیومد..البته اسم اقای هراتی رو هم شنیده بودم ولی چیزی ازش نخوندم..
خلاصه اینکه کلا نظری ندارم!!

این خودشم یه نظره دیگه ...
البته من خودم قلمشون و خیلی جاها حرفاشونو قبول دارم
منظورم سبک زندگی بود بیشتر ...
مرسی

بانوجان 15 مرداد 1391 ساعت 01:25 http://mymemoirs99.blogfa.com

( در عوض همه جا پر است از اداهای روشنفکری و پوچ گرایی حسین پناهی و فروغ و هدایت ! )
دست گذاشتی رو داغ دلم

هنوز نتونستم مجموعه شعرشو پیدا کنم
هیچ جانیست ...
باید اینترنتی بخرم
فاجعه نیست ؟؟

زهرا 16 مرداد 1391 ساعت 15:00 http://maande90.blogfa.com

واقعا کتاب فروشا نمیشناختنش ؟! آخه کتاب فروشای شهر ما کسی نیست که نشناسن، همه ی کتابارو هم خوندن خودشون !
.
یاد یه شعر از جلیل صفربیگی افتادم:
این عصر که عصر ظلمت و بیداد است
شاعر همه ی رسالتش فریاد است !!
یک شاعر مرد میشناسم آن هم
بی هیچ سخن فروغ فرخزاد است

واقعا ...
مشهد انتشارات امام توی چهارراه دکترا
ارومیه کتابفروشی واحدی خیابان امام ...
خیلی جاها رفتم ...
حالا تهرانو نمیدونم
من حتی حوزه ی هنری مشهدم رفتم نبود گفتن فقط باید از
تهران انتشارات خود سوره سفارش بدین ...
...
فروغ شعرش بی نظیره
منظور من سبک زندگی بود
ممنون

مهیار 24 مرداد 1391 ساعت 05:43 http://ww.shabederaz.blogsky.com

بــه ریسه می کشــــم ..
اشکــــهایــم را
امشب چـــقـــدر،
کـــوچـــه دلــــم چراغــــــانی ســـت...


یادم رفت تو نظر قبلی خودم و معرفی کنم

سلمان هراتی و اون تصادف شوم

یه شعرش و خیلی دوست دارم

که اخرش میگه دمرتضی گفت شهید مثل نمره بیست در دفتر من تو میماند

اخ اخ یادت بخیر سلمان

این تصنیف هم که گذاشتی داغ دلم وبیشتر کرد

من سکوت خویش را گم کرده ام
لا جرم در این هیاهو گم شدم
من که خود افسانه میپرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم

مرسی
گاه و بیگاه تو شعرش گریز میزنه به شهدا
خدا رحمتش کنه
یا علی

مهیار 26 مرداد 1391 ساعت 05:28 http://ww.shabederaz.blogsky.com

محمد جان گفتی مجموعه شهرش و میخوای

ما انتشارات کتاب داریم

واسه همی ن انتشارات زیاد میرم

گفتی سوره داره

واست بگیرم؟

مرسی

خیلی لطف میکنی

سفارش دادم از سوره میارن

راستی

کدوم شهرین ؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد