فاش

فاش

هنر و سینما , شعر و ترانه , نقد و تحلیل , وب نوشتهای محمد احمدزاده
فاش

فاش

هنر و سینما , شعر و ترانه , نقد و تحلیل , وب نوشتهای محمد احمدزاده

آغازی بر یک پایان




بشر امروز بنده تمنّیات خویش می شود و فراعنه جدید عالم فرصت حاکمیت می یابند.

آنها بر جهان شهوات بشر حکم می رانند ...


متقکر شهید , سید مرتضی آوینی




....................................

پی نوشت :

1 .توی ادامه مطلب برای دوستانی که حوصله اش رو دارن مقاله ی " آغازی بر یک پایان " که یکی از بهترین مقالات سید در نقد تمدن غرب هست رو میذارم , حتما مطالعه کنید ...

2 . برای دستیابی به مقالات دیگه ی شهید آوینی , کلیک کنید .



ادامه مطلب ...

پشت پرده ی خورشید


آن اتفاقی که هر روز

پشت پرده ی خورشید می افتد

جلوه ای از خداست

که در حال طواف توست ...


آری ...

که یک روز

آبروی "کلیسا" را خواهد خرید ...

ای که " خورشید دور تو می چرخد "

ای جهان آفتابی من


زبان بگشا و

"گالیور" را رسوا کن

اگر چه ربطی به "گالیله" نداشت ...

و همچنین "تو" ربطی به "خورشید"

و خدا , به هیچکدامتان !


بی دار

رسانه



رسانه های غرب مردم را از افرادی که باید دوست داشته باشند متنفر می‌کند
و به افرادی که باید از آنها متنفر باشند علاقه مند می سازد .

شهید مالکوم ایکس ( رهبر مسلمانان آمریکا )


با این هنرمندان دماغ گنده ی لوس ؛ چکار باید کرد ؟


تجمع تئاتری ها و سینماگر هاست در محکومیت توهین به نبی مکرم اسلام , به جز چند نفر ؛ چهره ی آشنایی نیست , بقیه هم یا کارمندند یا بچه های ارزشی و انقلابی ، نمی دانم چرا ناخود آگاه یاد زلزله ی ورزقان و تحرکات آن روزها افتادم , مدت ها بود میخواستم در این مورد بنویسم شاید اکنون که از جو آن روزها دور شده ایم بتوان نگاهی به آن اتفاق و درس هایش داشت .

فاجعه بود ؛ زلزله ای که به قول آن وری ها 16.000 کشته بر جای گذاشت و کلی ویرانی ... دیدن آن همه کمک و همدردی  "بعضی ها "برایم تلخ بود ! آری تلخ ... حالا میگویم چرا ؛ یکی با کت شلوار پلو خوری بیل به دست منتظر شاتر عکاس بود آن دیگری مدال هایی را که قبلا به 16 جای مختلف تقدیم کرده بود روی تیترخبرگزاری ها اهدا می کرد , آن یکی که همین چند سال پیش کاریکاتور " ترک مورچه خوار " ش در روزنامه ایران چهار استان آذری را به آشوب کشیده بود , هر 15 دقیقه یک طرح نوع دوستی آپلود می کرد , برادری هم با 16 خبرنگار و عکاس اهدای " پنهانی و خالصانه " ی خون را توصیه می کرد و از نمایش اشکهایش گلایه داشت , عالمی بود ... در این میان هنرمندان بیش از سایر بخش ها از لزوم کمک رسانی ها و عمل به این وظیفه ی انسانی و ملی خبر میدادند .

شاید بتوان 100 چهره ی سینمایی و هنری لیست کرد که علنا و عملا ؛ با هر نیتی در کمک به پوشش این فاجعه دست به کار شدند که البته اجرهم محفوظ . از گروه راک بمرانی گرفته تا کله گنده های سینما , حساب باز کرده بودند و کمک های مردمی را " شخصا " به دست زلزله ردگان می رساندند .

خرداد سال 88 را که فراموش نکرده ایم , کاندیدی قبل از پایان شمارش آرا جمهوریت نظام را زیر سوال برد و خود را قبل از اعلام نتایج رئیس جمهور نامید , که عواقب برنامه ریزی شده اش کودتایی آمریکایی به پشتیبانی سفارت انگلیس بود , با ملیون ها دلار سرمایه گذاری مسقیم و غیرمستقیم چیزی که خود کاخ سفید اعلام کرد ؛ فکر می کنید اگر خدایی نکرده به خیمه ی این نظام آسیبی وارد می شد , آن حجم نا امنی که بوجود می آمد جان چند ملیون نفر را تهدید می کرد ؟ مجاهدین که دستبندهای سبزشان را بسته بودند و توی آزادی شعر وطن سرمیدادند , جند الله هم تمام قد اعلام آمادگی کرده بود , طرفداران اعلا حضرت هم مسلما بیکار نمی نشستند , جنون قدرت خواهی " آقای هالو " را به اینها اضافه کنید دیگر بماند جدایی طلب ها و سکولار ها و ملی گرا ها و پ ک ک و حزب دمکرات و وهابی ها و ... . نیم نگاهی به تاریخ روشن میکند وضعیتی که بوجود می آمد اگر بدتر از  نا امنی ها و کشتار سال 57 نبود بهتر هم نمی شد , کشور حداقل تا 10 سال درگیر جنگ داخلی می شد و در خوشبینانه ترین حالت چیزی مثل سوریه امروز پیش می آمد , به جرات می توان گفت آن زلزله ی سیاسی که نامحقق ماند و مثل همیشه با حضور مردم خنثی شد به مراتب فاجعه بار تر و دردناک تر از هر اتفاق دیگری می بود . دوست دارم چشمم را بر خانه ی سینما و آشوب طلبی های علنی این طیف ببندم و آنها را طبق تظاهرشان بیطرف بدانم ...

باید از این آقایان که مرداد 91 داعیه ی کمک به هموطنشان گوش عالم را کر کرده بود پرسید آن روز ها کجابودید ؟ آقای کمال تبریزی که مقابل سینما آزادی انگیزه ی دزدی را در چشمان یک جوان بازیگر تشخیص دادی , آیا در روز های فتنه دچار کور رنگی شده بودی ؟ آقای میرکریمی چه شد که از ترس دوستان خانه ی سینمایت یک اه به دشمن نگفتی و شرف را " به همین سادگی " قورت دادی ؟ ای کاش آقای پرستویی ذره ای بصیرت و بینایی داشت تا روزهای فتنه هم کارگروه کمک به هموطنان تشکیل میداد و در برنامه ی هفت میگفت " مردم اعتماد کنند ؛ ما خودمان کمک ها را به زلزله زدگان می رسانیم " ... آری کمیته امداد و هلال احمر در جغرافیای شما دزد هستند و سپاه و ارتش و ... البته مردم ! این است که تلخ است , آنقدر خود را بالاتر از مردم میدانید که وقتی روی سن میروید خود را مجاز به دخالت در نهاد امنیتی کشور می بینید و آزادی جعفر پناهی را دیکته میکنید , مردم را عوام میدانید و اتفاقا در بزنگاه های تاریخ پشت همین مردم پنهان می شوید , آن آقای شجریانی که در جشن شنیع شیراز ( که باعث خشم مردم و گسترش آتش انقلاب اسلامی شد ) ردیف میرزا عبدالله را سه گاه میکشید و با دست بوسی اعلاحضرت کلی حال و حول , اگر شرف داشت " ایران ای سرای سپید " را نمی خواند تا سی سال بعد , پای وزارت دفاع آمریکا آن را هم پس بگیرد , یا بگوید ربنا را برای معده ی پدرم خواندم .

این قوم بی بصیرت که نبض حیاتش در کافه های برهنگی می تپد و آیینه ی سیمایش اومانیسم و نیهیلیسم و لذت پرستی است , هیچوقت به داد ملت نرسیدند , درد هدایت , معشوقه ی فرانسوی بود , درد مخملباف " سکس و فلسفه " , درد ناظری شاهنامه خوانی در برادوی و درد شاملو چشمان آبی آیدا و درد بیضایی تئاتر بی حجاب همسرش ...

اگر کمک به هم وطن توی مرام غربی ها نبود همین هم برایشان نماد عوامی گری می شد و از عواقب دین سالاری , به خودم میگویم , دیگر اینها را چه پیامبر اعظم ؟ چه به مردم ؟ باید این جماعت دماغ گنده ی لوس را توی همان آرمان های پوچ تنها گذاشت , اینها که سالها از مردم عقب مانده اند و قادر به دیدن دو وجبی خود نیستند ؛ دونکیشوت وار خود را ناجی جامعه می پندارند ... چه خوب گفت آوینی بزرگ نقل به مضمون که به هیچ وجه از این جماعت بخاری برای انقلاب و تحقق آرمان های مردم بلند نمی شود ... مردم میبینند و قضاوت می کنند , تقدیم به آنها که بدانند تاریخ قضاوت خواهد کرد .

 

لینک اختصاصی در جوان پرس


یک برنامه تلوزیونی روی پرده !

نوشته ای بر فیلم ” کلاه قرمزی و بچه ننه ”


در طول مدت اکران کلاه قرمزی و بچه ننه ؛ سومین ساخته از فیلم های کلاه قرمزی نقد های فراوانی در مورد این اثر خواندم و متاسفانه چیزی که در اکثریت موارد مشاهده کردم ؛ بیان نوستالژی ها و علاقه های دوران کودکی و تحمیدیه های یک برنامه ی تلوزیونی بود , بی جهت نیست که بیش از نفس سینما حاشیه های آن در این مرز و بوم طرفدار دارد و حتی نگاه عموم سینماگران را شکل می دهد . کلاه قرمزی جدای از هر پیشینه و محبوبیتی که بر دوش می کشد , وقتی در ظرف سینما جای می گیرد باید یک فیلم سینمایی باشد ولا غیر , بقیه هر چه هست حاشیه است ؛ و نه بر عموم , که بر سینما دوستان و سینما فهمان واجب است ؛ پیش از هر نگاهی “سینماییت” اثر را مورد تحلیل قرار دهند , حال آنکه خود حقیر از کلاه قرمزی بازان دهه ی شصتی و قهقه زنان شخصیت ها و تکه کلام هایشان هستم … اما افسوس که بحث حاضر در مورد سینماست .



فیلمنامه ی کلاه قرمزی و بچه ننه دو پیرنگ اصلی را دنبال می کند , یکی انفجاز خانه ی کلاه قرمزی و آقای مجری توسط پسرعمه زا و دیگری یافتن بچه ننه و عواقب آن , در آغاز ما شاهد مشکلاتی هستیم که بواسطه ی بی خانمانی کلاه قرمزی و دوستان بوجود آمده است , پس از حدود نیم ساعت اولین نقطه ی عطف را می بینیم که یافتن بچه ننه است و ادامه ی زمان فیلم با اتفاقاتی که هیچ کدام تاثیری در پایان بندی ندارند سپری می شوند تا سکانس دادگاه و اتمام ماجرا ها .

همانطور که از چینش پیرنگ ها هم مشخص است فیلم مخاطب خود را به درستی تفکیک نکرده است , همه ی ما میدانیم اثری در ژانر کودک موفق است که علاوه بر جذب دنیای فانتزی کودکان , بیانی هم برای بزرگسالان و واقعیتهای جامعه البته با زبان سینما داشته باشد , به نوعی همان بحث سطح و عمق , که کلاه قرمزی هم چنین ادعایی دارد اما آنچه روی پرده مشاهده می شود غیر از این است تا جایی که به هر دو  گروه مخاطب لطمه زده است , مثلا آرم اداره ی گاز و معرفی خدمات بانک کشاورزی و سربازخانه و زندان جذابیتی برای مخاطب کودک ندارد یا همچنین توصیه مخاطب به دست نزدن به گاز و اجرای قطعه های موسیقی کودکانه برای بزرگسالان , بنابراین نا خواسته مخاطب گم می شود و با وقت تلف کردن های فیلم و پایان شعاری و تکراری اش ؛ این نقص به اوج خود می رسد ؛ سیر داستان دارای منظق دراماتیک نیست , دنبال دستشویی گشتن و زندانی شدن و خاستگاری و سربازی رفتن و میدان نبرد و بانک شناسی هیچ ربطی به دادگاه پایان فیلم ندارند , یعنی تصور کنید اگر بلافاصله بعد از معرفی شخصیت ها , سکانس دادگاه را میدیدیم , به جز چند جمله ی جزئی هیچ چیز فرق نمی کرد , این یعنی نویسنده هر جایی که دلش خواسته مخاطب را برده ؛ شوخی های دلخواهش را ایجاد کرده و با اتفاقی راحت و ساده , سر و ته همه چیز را هم آورده است . حتی برخی شوخی ها از قاب یک اثر کودک بیرون میزنند ؛ آنجا که حرف از تشخیص جنسیت و دستشویی و ازدواج کلاه قرمزی و مسائلی است که شاید زیاد به دغدغه های سنین خردسال ربطی نداشته باشند .

این را که در نسخه ی تلوزیونی کلاه قرمزی ؛ دیالوگ ها از موضوعات مختلف و نا مرتبط سر در می آورند و از این شاخه به آن شاخه می پرند نمی توان یک نقطه ی ضعف دانست اما در یک اثر سینمایی غیر از این است , چرب زبانی های کلاه قرمزی و شخصیت های بامزه ی کار به همراه چند موقعیت طنز تنها نقطه ی اتکای فیلم هستند که اتفاقا بواسطه ی برنامه ی تلوزیونی و دو فیلم قبلی برای مخاطب آشنا و گاها تکراری شده اند , به عبارتی می توان گفت کلاه قرمزی و بچه ننه ؛ نان پیشینه و حواشی خود را میخورد تا توانایی های فنی و سینمایی .

نگاهی به آثار موفق جهانی مشابه از جمله داستان اسباب بازی ها , شرک , پاندای کنکفو کار و … که در قسمت های چندگانه تولید شده اند ؛ نشان می دهد سازندگان همواره به هر فیلم جدای از قسمت های قبلی شخصیت و جذابیت داده اند , مثلا در پاندای کنکفوکار ۲ ما با یک داستان جدید , گره های درگیرکننده و درامی کاملا منطقی که با انگیزه ی شخصیت ها عجین شده است مواجه ایم که در مقایشه با قسمت اول شناسنامه ای مرتبط اما مستقل و کامل دارد , بحث اصلا در مورد توانایی های فنی و کامپیوتری نیست اصلا یکی از جذابیت های عروسک کلاه قرمزی سادگی آن است که حتی بدون حرکات چشم بازی خیره کننده ای ارائه می دهد ؛ مساله در نوشتار اثر است ؛ مثلا اگر کسی بدون داشتن هر گونه پیشینه ای فیلم را تماشا کند شخصیت آقای مجری را کاملا اضافی می پندارد , تازه اگر گیج نشده باشد که اینها اصلا چرا هم خانه هستند و شغل و کلا مختصات شخصیتی آقای مجری چیست ؟ چرا که هیچ حضوری در سیر داستانی ندارد و به جز نصیحت آخر صرفا یکی از ابزار صحنه است که در کنار بقیه موقعیت آفرینی میکند .

موسیقی محمدرضا علیقلی و شوخی های بامزه ی شخصیت ها همچنین معرفی کوتاه و دیرهنگام عروسک جدید فیلم به طراوت کار کمک کرده است ؛ مخصوصا سکانس مانور نظامی و شوخی های دادگاه با بازی غیرکلیشه ای و زیرکانه ی جبلی که نوع جدیدی از شوخی بامسائل جدی را معرفی کرده است .

حسن ختام نوشتارم بیشتر مرتبط با فضای کلی سینماست که سالهاست از بیماری بی مخاطبی رنج می برد ؛ مسلما فروش فوق العاده ی کلاه قرمزی اتفاق بسیار مبارکی است که ضمن کمک کردن به اقتصاد سینمای ایران به ما نیز کمک میکند بیماری های مزمن این سینما را بیشتر بشناسیم , سینمایی که فروش میلیاردی اخراجی ها  را ” بد سلیقگی عوام ” می داند و  توفیق کلاه قرمزی را ” بازگشت مردم به سینما ” ! براستی چه می شود که به جای کیفیت سینمایی آثار , هر چه را که دوست داریم نوستالژی دوران کودکی مینامیم و ضعف سینمایی اش را عزیز و مبارک , و آنچه را که دوست نداریم فاجعه ی هنری مینامیم و قابل تحریم و تقبیح , مسلما مقایسه ی فنی این دو فیلم اشتباه است اما به راحتی می توان از واکنش ها فهمید سالهاست حاشیه ها هستند که بر پرده ها رویت می شوند نه فیلم ها ؛ نگاهی به سایت ها , مجلات و فضاهای سینمایی گواه این مدعاست … و این نشان می دهد کلاه قرمزی ها هزار میلیارد هم بفروشند ؛ حال این سینما خوب بشو نیست .


لینک اختصاصی در جوان پرس