نــقد امــروز _خاطرات سینمایی من

سینما واقعی نیست،اما در عین حال،واقعیتر از واقعیت است.

فیلم "اسب حیوان نجیبی است"به کارگردانی عبرالرضا کاهانی داستان چند نفر است که برای فراهم کردن بدهی یکی از دوستانشان دور هم جمع میشوند و مجبورند شب تا صبحی را با هم بگذرانند.


آشنایی با کاراکترهای فیلم که قرار است به اصطلاح نمونه ای از جامعه ما باشند.
کاراکتر اصلی فیلم کمال خسروجردی(با بازی رضا عطاران) با نام مستعاربهروز شکیبا است که فیلم حول محور او شروع میشود وپایان می یابد،فردی که با جا زدن خود به جای مامورین نیروی انتظامی به سراغ افراد مسئله دار رفته وبا اخاذی از آنها روزگار میگذارند.نفر بعدی مسعود(با بازی حبیب رضایی)،فردی که به علت گران شدن پول پیش خانه اش به دنبال جور کردن دومیلیون پول است وآغاز جمع شدن این افراد با این فرد آغاز میشود. برزو(با بازی پارسا پیروزفر)،آهنگساز تازه کاری که به دلیل کمک به مسعود و گرفتن طلبش ازپیمان وارد گروه میشود. پیمان(با بازی کارن همایونفر)،مدیر آموزشگاه موسیقی که با دختر جوانی به نام نسترن رابطه دارد وباهم در آموزشگاه زندگی میکنند. رامین(با بازی مهران احمدی)،که فردیTS است وبرای کمک به مسعود از مراسم عروسی که در آن شرکت کرده بود خارج شده و وارد این گروه میشود. نسترن(با بازی باران کوثری)،دختری که به دلیل پاشیدن خانواده اش ونداشتن جا ومکان با پیمان دوست شده و با او زندگی میکند. حکیمه(با بازی مهتاب کرامتی)،همسر سابق پیمان که معتاد به کراک است وبه دلایلی به دنبال پیمان است.

شخصیت پردازی ها،فیلم "اسب حیوان نجیبی است" اصولا فاقد شخصیت پردازی تمام وکمال و محسوس برای مخاطب است وفقط کاراکتر نسترن آن هم تا حدی به شخصیت نزدیک شده و علت این امر هم خواسته فیلمساز نبوده است بلکه سوال برانگیز بودن رابطه او باپیمان است که سوالاتی را از زبان کاراکتر های مختلف مطرح میکند و او را به ما بیشتر میشناساند.در باره بقیه هم شخصیت پردازی کمال(یا همان بهروزشکیبا) فقط در حد چپ بودن چشم و وسواس اوبر سر بسته بودن بند کفش وراست بودن فرمان موتور ودکمه مسئول زندان باقی میماند،در آخر هم اصلا معلوم نمیشود آن کمالی که پول خراب کردن سنگ بغل آیفون را خودش میپردازد چطور این قدر باج گیر است و در لحظه آخر چطور تصمیم میگیرد که مثل رابین هود پول های باج گرفته شده را به مسعود قرض دهد و به قول پس دادن او هم اعتماد کند؟ یا چطور این فرد به نسترن نصیحت میکند که برگرد به دامن خانواده ؟،در آخر هم که متوجه میشویم او زندانی است اصلا متوجه نمیشویم چرا حتی در مدت دوروزه مرخصی خود باز هم دست از اعمال خلاف برنمیدارد؟مسئله اوچیست؟این سوالیست که حتی سازندگان هم به درستی نمیدانند چون اگر میدانستند میتوانستند مثلا بایک فلش بک این موضوع را در فیلم بگنجانند،شخصیت پردازی ضعیف بقیه کاراکترها را میگذارم به کنار.

زن های فیلم،کلا در این فیلم دو زن وجود دارد ،یکی دختری جوان است که با پاشیده شدن خانواده اش بر اثر قتل مادرش توسط پدرخود با فردی رابطه نامشروع دارد و رفتار و سکناتش نشان از بی ثبات بودن شخصیتش میدهد که حتی این شک را بر می انگیزد که گویی دارای مشکل حاد روحی روانی است،نمیخواهم به مسئله فلسفی نگاه کنم چون فیلم وفیلمساز اساسا در حد وقواره این بحث ها نیستند اما مطمئنا فیلمساز خیال کرده نسترن نماد نسل جوان است که بلا شک چنین نیست و این مسئله توهمی بیش آنهم فقط در ذهن فیلمساز نمیتواند باشد.دومی، زن مطلقه ای است که معتاد به مواد مخدر(کراک) است وبی دلیل(حد اقل در فیلم مشخص نمیشود) به دنبال شوهر قبلی خود است ورفتاری متملکانه نسبت به شوهر سابقش دارد.در باره حکیمه هم اصلا مشخص نمیشود که چرا معتاد شده،آیا قبل از طلاق معتاد بوده یا بعد از جدایی از پیمان به مواد روی آورده؟یا مشخص نمیشود رابطه او با برزو در چه حدی است؟ویا اینکه قصد بیان چه مطلبی را به پیمان دارد آیا طالب رجوع است یا نه فقط قصد اذیت شدن پیمان را دارد؟

یکی از نکته های فیلم که میتواند بسیار مهم باشد قسمت صحبت های کمال با جوان خیس(نامی که در تیتراژ آمده)است.این قسمت فیلم بیشترین حجم دیالوگ های کمال  رابه نسبت کل فیلم دارد البته در قسمت نصیحت کردن نسترن رد و بدل شدن دیالوگ ها با توجه به کاراکتری مثل کمال که بیشتر طول فیلم ساکت است یا فقط جملات کوتاه میگوید هم کاملا به چشم می آید.در این قسمت که کمال مهمانی مختلط  عده ای جوان را مورد هدف باجگیری قرار داده در صحبت های خود با صاحب خانه جملات جالبی را میگوید.کمال پس از انتخاب سوژه  جوان را به بهانه داشتن خالکوبی مورد مواخزه قرار میدهد و او را به داخل خانه هدایت میکند و به صورت طلبکارانه به جوان میگوید(نقل به مذمون):شما جوانید ما هم جوان بودیم.ما زمان جوانی مان میجنگیدیم.جوان میگوید خب ما هم میجنگیم.کمال میگوید کجا؟جوان میگوید خب اگر جنگ بود ما هم میجنگیدیم کمال که حالا مخاطب را نسبت به رزمنده بودن خود با توجه به سن سال به نسبت بالایی که دارد مشکوک کرده است وبا توجه به این که تا اینجای قصه مخاطب شک موجهی نسبت به کمال ندارد به جوان میگوید: پس صدایتان را بیاورید پایین ... صدایتان را ببرید(عینا از دیالوگ های فیلم)یعنی تصویری که هنوز در ابتدا فیلم ما از این فرد داریم و حالا شک رزمنده بودن هم درباره او میرود خواهان بریده شدن صدای نسل جوان است.

نکته بسیار جالبی که در این فیلم محسوس است این است که کمال بیشترین حجم دیالوگ خود را نسبت به دو شخصیت جوان فیلم دارد(جوان خیس و نسترن) که نمیتوان به درستی حدس زد که مقصود فیلمساز از این مسیله چه میتواند باشد چون اساسا فیلم منطق درست و حسابی ندارد یعنی اگر کمال کاراکتر مثبتی بود میشد نتیجه ای هرچند از روی حدس گرفت اما با توجه به اینکه کمال کاراکتری منفی است فقط مخاطب را گیج میکند تا اینکه اطلاعات به او بدهد.
میتوان گفت فیلم "اسب حیوان نجیبی است" از آن دسته فیلم هاست که صحبت در باره آن بسیار مشکل است،فیلمی که با سیاه نمایی در پی جذب مخاطب است .آخر کجای مملکت ما چنین است؟فقط پارتی ،روابط نامشروع و باجگیری،مردم هم مردمی خلافکار هستند که از پلیس واهمه دارند که حتی با شک به مامور نما بودن فرد باز هم از ترس حاضر به تماس باپلیس نیستند.وبرای باز کردن مامور از سر خود حاضر هستند مبلغ قابل توجهی را باج بدهند تا از گناهی که کرده اند چشم پوشی شود.ودر عین حال نسبت به رشوه دادن بسیار آگاه هستند ،یعنی هیچکدام از کاراکتر ها نمیگوید چرا باید رشوه داد؟ و به سادگی برای دادن پول زور خود را به زحمت می اندازند گویی این مسیله یک رویه اداری است که حتما باید طی شود واصلا غیر طبیعی نیست و رایج هم هست.سوال دیگری که مطرح است اینکه کاراکترهای فیلم که قرار است نمایندگان اقشار مختلف مردم باشند تا چه حد میتوانند به عموم مردم ما نزدیک شوند؟مردها که به کنار،درکجای جامعه ما زنها چنین اند، ول انگار ومعتاد ، شاید اطراف فیلمساز این جور تیپ آدم زیاد باشد اما جامعه اسلامی ما از این مسئله مبراست.نکته دیگری که در باره این فیلم میتوان به آن اشاره کرد وجود نداشتن حتی یک کاراکتر مثبت است که البته بیشتر فیلمهای چند سال اخیر ما از این مشکل رنج میبرند.

در باره پایان بندی هم که فیلم اصلا پایان ندارد،حتی پایان باز هم ندارد که بتواند با آن پز روشنفکری بدهد.یعنی یک دفعه همه میروند خانه هایشان و رابین هود هم به مفلوک فیلم کمکی میکند و تمام. این شد پایان بندی؟این شد نقد جامعه؟این شد فیلمسازی؟میخواهم بدانم این سینما گران ما که اینقدر عاشق هالیووداند چرا حد اقل سبک قصه گویی خود را شبیه آنها نمیکنند؟در همه فیلم های هالیوود حد اقل یک شخصیت خوب(منظورم از دید خودشان است ونه ما)وجود دارد اما سینمای ماچه هر چه همه بدتر فروش فیلم بیشتر که حاصل آن میشود سعادت آباد ویک جدایی واین فیلم های به اصطلاح مستقل(اصلا قصد توهین به علاقه مندان این دو فیلم را ندارم).

در این فیلم (اسب حیوان نجیبی است)فیلمساز قصد تطهیر چهره افراد به نمایش در آمده را دارد حالا سوال اینجاست که آیا اینها واقعا انسانهای خوبیند؟ فیلمساز بازیرکی تمام  در پوستر فیلم که کپی آشکاری از فیلم مظنونی همیشگی است این مقصود خود را آشکارانه و البته با زیرکی خاصی بیان کرده است به این نحو که با پیش زمینه ذهنی که مخاطبان از فیلم مظنونین همیشگی دارند میدانند افراد درون پوستر(بیشترشان)گناهکار اصلی نیستند ومعصوم ترین فرد فیلم(به ظاهر)خلافکار اصلیست.حالا چه چیزی به مخاطب القا میشود؟اینکه افراد پشت سر عطاران در پوستر فیلم در اصل بیگناهند و گناهکار اصلی را اگر کاراکتر کمال ندانیم که نمیدانیم طبق معمول جامعه است،این جامعه ما است که قتل میسازد وخانواده را متلاشی میکند، این جامعه است که مردم مستجران خود را از خانه برای مقدار بیشتری پول بیرون میکنند، این جامعه است که مجوز میدهد که ای دختر جوان! تویی که جای خواب نداری برو همخانه مردمیانسالی شو وحتی قصد ازدواج هم نداشته باش، این جامعه ای است که به کسی که به مشکلی بر میخورد میگوید شرب خمر کن و در انتها این جامعه ایست که به یک انسان این مجوز را میدهد که خود را داروغه شهر بداند و از مردم شب تا صبح باج گیری کند.و در آخر فیلم میگوید:این جامعه ایست که هیچ کس در آن رستگار نیست که نیست.ومن در آخر باید بگویم که ای آقای فیلمساز واقعا برایت متاسفم که قرار بود نخبه باشی وبا تهاجم فرهنگی دشمن مقابله کنی اما افسوس که خود از صد تهاجم فرهنگی متهاجم تری.

26خرداد91


نام فیلم ها: اسب حیوان نجیبی است
+ نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم خرداد ۱۳۹۱ساعت 22:14  توسط حسین رازی زاده  |