بالاخره بعد از عمری یک ترانه ی چسبناکی سرود این یاسین ...
البته خوب می نویسد اما وزن در ترانه به اندازه ی معنی اهمیت دارد ...
گیجی اش را دوست دارم ...
زیباست :
چشمت هم رنگ خدا و
قصه ت از همه جدا و
دلت از نگاها دلخور
گوشم از صدای تو پر
صدات از جنس بلوره
چشام از چشم تو کوره
کوره تو دلم به پا و
عاشقت سر به هوا و
هوا ام هواییِ تو
دل من حوالی تو
"تو" رو جای "من" بذارُ
دیوونش کن دل ما رو
ما رو که صدا نکردی
حتی یه نگا نکردی
نگا کن ، نگاتُ کاشتم
توی گلخونه گذاشتم
نگات هم رنگ خدا بود
قصه ت از همه جدا بود
از یاسین احمدی
پی نوشت :
اگر آهنگی که با باز شدن وبلاگ پخش می شود را نمی شوید ... با فایرفاکس سر بزنید
ترانه ای از جادوی مهسا وحدت و یک کاکاسیاه آمریکایی در حال پخش است ...
بشر امروز بنده تمنّیات خویش می شود و فراعنه جدید عالم فرصت حاکمیت می یابند.
آنها بر جهان شهوات بشر حکم می رانند ...
متقکر شهید , سید مرتضی آوینی
....................................
پی نوشت :
1 .توی ادامه مطلب برای دوستانی که حوصله اش رو دارن مقاله ی " آغازی بر یک پایان " که یکی از بهترین مقالات سید در نقد تمدن غرب هست رو میذارم , حتما مطالعه کنید ...
2 . برای دستیابی به مقالات دیگه ی شهید آوینی , کلیک کنید .
در جوانی مرد , شاید بزرگ ترین ویژگی زندگی اش این بود
که جوان زیست
و جوان ماند
هیچوقت ادا نداد
کلام محکم و گیرایش در خدمت خودش بود
و آرمانی که برایش زیسته بود ...
به خاطر همین است
که هر کتابفروشی می روی کسی نمیشناسدش
بعید نیست شما هم نشناسیدش !
در عوض همه جا پر است از اداهای روشنفکری و پوچ گرایی حسین پناهی و فروغ و هدایت !
- اداهایی که جز بر خودکشی و وطن کشی منتهی نمی شوند و نشدند ! -
سلمان عاشق بود
و زنده زیست ,
نا امید شد اما امید را چاره دانست ...
راستی
میدانی شعر زیر را خطاب به چه کسی سروده است ؟
شعر در ادامه مطلب
ادامه مطلب ...
سلام
داشتم توی فایلای قدیمی چرخ میزدم چشمم خورد به این شعر استاد قزوه
این شعر مال جنگ سی و سه روزه است
که یه جورایی ذکر مصیبت امروز بحرینی ها هم هست
در حقیقت باید گفت تو تنها مانده ای بحرین !
این ماه رمضونی فراموششون نکنیم
تو تنها ماندهای نصرالله!
شرم الشیخ کوفه است و
جنوب، نینوا!
دارد جنوب شبیه کربلا میشود
مدیترانه، فرات است
فرات، عبای توست!
برای این همه زخمی
برای این همه بی کفن
تنها ردای مهربان تو مانده است!
وگرنه این سران
دشداشههاشان را
پرچم صلح کردند و فروختند
شاید اگر نبود نفت میجنگیدند
دیروز، ذوالفقار را
با قطعنامهها
تاق زدند
امروز منتظرند
که از قطعنامهها
زمین و نان
فرشته و غلمان ببارد!
بارید!
و قطعنامه همین بمبی ست
که دارد میبارد!
جنوب غرق خون است و
غزه آهوی زخمی
تو تنها ماندهای نصرالله!
در خیبری به نام جنوب
و هواپیماها دارند خندق میکنند و
کودکان زخمی تشنهاند
تو رفتهای از شریعه آب بیاوری
در برابر چشم این همه ماهواره جاسوسی
اوضاع روزگار بد نیست
از سران عرب
یکی با شمشیری از طلا بر کمر
دارد ریشش را خضاب میکند و
یکی
همیشه در مواقع حساس
به سجده میرود
شیخ فلان
تا دشداشه را عوض کند
شیخ الرشید تا سان ببیند از برابر عکسش
شاه کوچک تا برگردد از تعطیلات آمریکایی
دیر خواهد شد
نماد ارتش عربی
پلیس مصر است
که همچنان حمله میکند به الازهر!
جان بولتون دارد پارس میکند در سازمان ملل!
تنها تو ماندهای نصرالله!
پس شمشیر را پس بگیر و
اسب را پس بگیر و
شریعه را پس بگیر و
غیرت عربی را پس بگیر
که پادشاهان عرب
شیهه اسبان مردهاند!
علی رضا قزوه
باشد به خیر ان شاءالله