فاش

فاش

هنر و سینما , شعر و ترانه , نقد و تحلیل , وب نوشتهای محمد احمدزاده
فاش

فاش

هنر و سینما , شعر و ترانه , نقد و تحلیل , وب نوشتهای محمد احمدزاده

ما آنگلوساکسون شده ی کوروش کبیریم !

این امروز ماست

وقتی اسطوره یمان " ناصر حجازی " می شود

و تفریحمان

گفتگو با دختران نیمه عریان " فیس بوک "

وقتی سینما ها کمر به " لرزشی " شدن بسته اند

و " حریم سلطان " ، کمر به ارزشی شدن

.

این امروز ماست

وقتی قیمت دلار را بالا می کشیم

و از نوسانات ارز می نالیم

وقتی به ما ربطی داشته باشد یا نه

کمترین بهره ی بانک های اسلامی مان را جویا می شویم

قیمت پرادو

بدون آه و ناله ی ما

جُم نمی خورد ...

این امروز ماست

شکل دلار های اصیل امریکایی ...

وقتی با " بی بی سی "

هیچ کس نمی تواند به ما دروغ بگوید

و " وی او ای " اعتصاب غذای " نسرین ستوده " را

در اوج خفقان و بی خبری

با دویست گرم کاهش وزن ایشان

تا سی دقیقه ی پیش ؛

اعلام کرد ...

دیگر

" مهدی هاشمی " هم میداند

راز آزادی زندانیان

" دل درد " است ...

.

این امروز ماست

که شلوار های اصل ترک می پوشیم و

با آی پد های چینی

به شبکه های انگلیس نشین

" زنده باد ایران " میگوییم ...

که جمهوری اسلامی را

از " پارازیت " و " آنتن " یاد میگیریم و

ایالات متحده را

از سخنرانی پیروزی " اوباما "

ما که خرداد 88

از رامنی هم کمتر بودیم ...

این امروز ماست .

.

ما ایرانی نیستیم

ما آنگلوساکسون شده ی کوروش کبیریم

کسی که اگر پیامبر نبود

پیامبرش کردیم ...

که "فروهر" های گران قیمت مان

به درد کمدهای شیشه ای میخورند

تا میدان نبرد ...

" ایران ای سرای امید " مان

پخش زنده از واشنگتن است

آنها که " آسپرین بچه " را هم تحریممان کرده اند

"شجریان" را استاد خطاب میکنند ...

این امروز ...

آری

شایسته ی ماست ...

.

ما به بانوان گشت ارشاد

"سیبیلو" میگوییم

و از شنیدن خبر تجاوز به دختران 14 ساله

ناراحت می شویم ...

اگر کسی قصد ناموسمان کند ,

" غیرتی " می شویم

اما همسرمان

باید به زیباترین آرایش خلیجی

چشمان گرسنه ی شهوات را بازی دهد ...

" غیرتمان " را

توی گونی کهنه ی " سنت " ها

به همخوابی روسپیان " مدرنیته "

پرداخته ایم  

و چه رشکی برده ایم

به فاحشه خانه های " عصر تمدن "

به " بتکده ی جهانی " ...

.

این امروز ماست گاهی ...

امروز تلخ ما

که مردمی بودیم

فارغ از هرچه بود و هست

سیمای آیینه هامان

خدا .

 

و جنگ عشق بود

و درد عشق بود

و رنج عشق بود

آری

منظورم انقلاب اسلامی مان است

که خدا را قرن ها بعد

پیش فرشتگان نق نقو

رو سفید کرد

و تقارن تاریخ شد

با نور

و البته

خواهد بود

ان شاء الله .






بی دار

..............................................

 تقدیم  به روح بلند زنده راه , ابوالفضل سپهر


یک مادر , یک خاطره و یک نماهنگ

یک مادر , یک خاطره و یک نماهنگ

.

فکر کنم اردیبهشت ماه بود , سال نود

آخرین سال دانشگاه

یکی از بچه های بسیج دانشگاه بهم زنگ زد

می دونست خراب این قصه هام

گفت قراره آخر هفته سه چهار تا شهید گمنام بیارن دانشگاه

کارای نماهنگ و نوا های مراسمو سپرد بهم

اومدن

دیدن

چند تا گلبرگ از گلایل تابوتاشون برداشتم

هنوز دارم ...

.

حالا چرا از اون روز گفتم ؟

دیشب دومین برنامه ی ماه عسل بود

نمیدونم دیدی یا نه , سه تا مادر شهید آورده بودن

یکیش همونیه که تو کلیپه هست

از اینترنت پیداش کرده بودم ...

یه لحظه برگشتم به اون روزا

خیلی درد داره تو نگاش

تا دیدمش گفتم

خودشه مادری عکس بچه شو دستش گرفته بود و دنبالش می گشت ...

مادری که نه سیاسیه نه هنریه نه تجاریه ... نه هیچکدوم

مادری که عشقیه فقط .

.

میتونی نماهنگو با صدای علی لهراسبی تماشا کنی

فیلم مراسمیو که آهنگو گذاشتم روش ؛ شانسی پیدا کردم

اگه بازیگر می آوردم هم به اون خوبی در نمی اومد ...

 



بی دار

باشد به خیر انشاءالله


اکنون باید کشتی مان را بسازیم .

دستنوشته ی منتشر نشده ی یکی از خادمان حضرت نوح ( ص )

خطاب به موج بیداری اسلامی  :  

.

اکنون باید کشتی مان را بسازیم . ۱

 

برادرم ... برخیز

اکنون باید کشتی مان را بسازیم

باید گردهم بیاییم و کشتی مان را بسازیم

میان تمسخر ها و تحقیر های آنان،

باید به وعده ی نوح بیاندیشیم و پایانی که در راه است ...

برادرم ... باید به آنها حق بدهیم

آنها که " تحقق"  را

 جز در شاخص بورس ، قیمت نفت و نرخ طلا نمی بینند ،

چگونه نوح و خدایش را باور میکنند ؟

آنها که وسعت دیدشان از عکسهای سفینه ی فضایی هابل فراتر نمی رود

و قدرت ادراکشان تا شمار میکروسکوپ هاست ...

همانها که برایشان عجیب است برق چشمانمان

در تلفظ " الله" ،

آنگاه که التحریر را به نماز می ایستیم .

آنها معنای این غرور را نمی فهمند

و به ما میخندند

سالهاست که به ما میخندند و از ساختن کشتی نهی میکنند ...

" کشتی برای چه ؟ کجاست باران ؟ چرتکه هایمان چیزی نشان نمی دهند"

***

ما جهان سوم

ما خرافات زده های کوته فکر

ما اقسام نژاد حقیر هستیم در نظر آنها

و آنگاه عضو دهکده ی جهانیشان می شویم

که دیگر "ما" نباشیم ... ! 

  

آه ... برادرم

میدانم خسته ای

از اینکه میبینی

سهامداران کازینوهای لاس وگاس

سر از بیت الله الحرام در می آورند ،

و خانه ی خدا

پناهگاه فرعون ها می شود

از اینکه میبینی

کسانی که حجابت را نقض حقوق بشر میدانستند

و رنگ پوستت را مایه ی ننگ

و هر سال یک بار

کاخ های طرابلس را به قراردادهای رنگین می نشستند

امروز برای رهایی ات ارتش می فرستند ...

و دست بر گردنت اندخته اند !

-نه برای دوستی ، که برای انتقام ...-

.

من از احساس انزجار تو لذت می برم

از اینکه فهمیده ای کدام پرچم را باید سوزاند

از اینکه میدانی تنها شکستن یک بت کافی نیست

از اینکه خوب میشناسی سازنده ی این بتکده ی جهانی را

و به تصویر کشیدی ویرانی خانه ای را که از لانه ی عنکبوت ضعیف تر است .  

***

برادر قرن بیست و یکمی

برخیز تا کشتی مان را بسازیم

به وسعت تاریخ

بگذار جهانی که پر فروش ترین قصه هایش نه با نام خدا

که با نام کمپانی های هالیوودی شروع میشوند

در اقیانوس جهالت خود غرق بماند ...

بگذار جهانی که آرمانش اسپایدر من است و قدیسه اش ، مدونا

جهانی که کلیسایش مروج همجنس بازی می شود و کشیش ، بخشاینده ی گناهان

با خیال خام خوشبختی

جمود را تجربه کند

-و همچنان قوم عاد و ثمود و لوط را یک جا تداعی کند برایت-

ما

باید به فکر کشتی مان باشیم

حتی اگر به جرم این "فکر"

برهان الدین ربانی شویم و تکه تکه یمان کنند

حتی اگر محکوم شویم به اخم هایشان ...

حتی اگر شخصیت بازنده ی بازی های کامپیوتری شان شویم

یا لولو های انمیشن هایشان را شبیه ما درست کنند

باید به فکر کشتیمان باشیم

.

حتی اگر تحریممان کنند

آنها که معنای زیستن را نمیدانند

حق دارند به نابودیمان امیدوار باشند

حق دارند همه ی قدرتشان را بریزند توی یک کشور هفتصد کیلومتری

بعد خیابان های ستره را ببندند به توپ و تانک

و خیال کنند مصون مانده اند

از سیلاب حزب الله ی دیگر

-که حزب الله در خون ماست-

وقتی با همصدایی ات جهان را ندا میدهی

هیچ تفاوتی میان ارتش ناتو و آل سعود نیست !

-وهر دو به دنبال یک هدفند -

به نوکران خبر پراکنشان حق بده

تو را شایسته ی هیچ تیتر پر مایه ای ندانند

به یوتیوب حق بده

شهادت خواهرت را ندا آقاسلطانی دیگر نکند

به بارسلونا حق بده

تو را لایق یک دقیقه سکوت نبیند

.

تو بیشتر از آنچه باید ، میدانی

و بد تر از همه ، به دانسته هایت عمل میکنی ...

-و از ترس اتحادیه اروپا سنگ اسلام سکولاریستی را به سینه ات نمی زنی -

... حال که نوح را شناخته ای

و دل بسته ای به وعده ی خدایش

برخیز

کشتیمان را جایی بالا تر از اوهام پست آنان بسازیم

و چشم براه و بی چتر  

بایستیم

در انتظار باران

...

که بی شک

خواهد بارید .   

 

.................................... 

پی نوشت :

۱ : آقا که صحبتهایش تمام شد ، تلوزیون را خاموش کردم . حرفهایش را بردم به زمان امام (ره ) نه ... عقب تر ... به زمان ائمه (ع) به عاشورا . نه عقب تر ... خیلی قبل تر ... این درد ، این حرف ها به پهنای تاریخ بودند ... انگار جایی در تاریخ شنیده بودم

  

۲ : توی ادامه مطلب چند تا طرح زیبا در مورد بیداری اسلامی از وبلاگ شورآباد  گذاشتم .. حتما ببیبنید .  

 

۳ : درد نوشته ای دیگر بر این مقال از دوست عزیزم وبلاگ یکی مثل خودت    

 

۴ : پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله میفرمایند: 


(مثل اهل بیتی کمثل سفینه نوح، من رکبها نجا و من تخلف عنها هلک!)
یعنی: اهل بیت من همانند کشتی نوحند، هرکه در آن کشتی سوار شد، نجات یافت و هرکه از آن دوری کرد، هلاک شد!

 

 

  

بی دار

باشد به خیر ان شاءالله 

 

ادامه مطلب ...

... صداهایی که به آسمان میرسند

سلام 

من که کف کردم  یه حدیث از پیامبر عشق و رحمت  

تا حالا نشنیده بودم :    

 

ثَلاثُ تَخرُقُ الْحُجُبَ وَ تَنْتَهِى إلَى مَا بَیْنَ یَدَى اللهِ:  

صَرِیْرُ أَقْلامِ الْعُلَمَاءِ 

وَ وَطْىُ أَقْدامِ الُْمجَاهِدیْنَ

وَ صَوْتُ مَغازِلِ الُْمحْصَناتِ  (1)   

 

سه چیز است که حجاب ها را پاره مى کند و به پیشگاه عظمت خدا مى رسد: 

صداى گردش قلم هاى دانشمندان به هنگام نوشتن!

و صداى قدم هاى مجاهدان در میدان جهاد!

و صداى چرخ نخ ریسى زنان پاکدامن! 

  

. از کتاب الشهاب فى الحکم و الاداب، صفحه 22.  

................................................................    

 

چه تعبیر عجیب و پر معنایی  

سه صداست که در اعماق هستى نفوذ مى کنه و تا پیشگاه خدا میره

آهنگ دانش و قلم،  

آهنگ جهاد و فداکارى  

آهنگ تلاش و کوشش کار هر چند به ظاهر کوچک باشه 

دقت کن  

سعی شده مصادیق خیلی ساده و ظریف باشن ... تو اوج سادگی

در حقیقت اساس یک اجتماع سربلند انسانى رو هم همین سه چیز تشکیل مى ده، 

دانش، جهاد، و کار 

  

به نظرت میشه برداشهای دیگه ای هم از این حدیث داشت ؟